Chapter 14 - Prepare Yourselves

1.5K 192 66
                                    

ابروهاتو بردی بالا و باتعجب گفتی :" دوباره بگو چی گفتی" 

حالا هم هوسئوک هم جیمین هردوشون ناراحت و ناراضی بنظر میرسیدن

"اوه خوبه . خوشحالم که ا/ت تورو داره . جونگکوک  اسکورت عالی ای میشه" 

دیوونه بود ؟

بهش سوالی نگاه کردی" نه نمیشه"

چیکار داشت میکرد؟

"ولی ممکنه به کمکت نیاز داشته باشم نارا . ا/ت تا حالا توی مهمونی

 سلطنتی شرکت نکرده و احتمالا برای لباس پوشیدن به کمکت نیاز پیدا میکنه"

"منظورت اینه توی انتخاب لباس کمکش کنم ؟ خیلی دوست دارم . ا/ت بیا بریم کمدتو نگاه کنیم"

دستشو دور بازوت پیچید و دنبال خودش کشوند

"ولی ، هوسئوک ..."

"جونگکوک دستشو گذاشت رو شونه هوسئوک" من مواظبشم

 قشنگ داشت عصبیت میکرد . چشماتو براش چپ کردی . دماغشو چین داد و با چشمای ریز شدش بهت نگاه کرد

نارا دستتو تکون داد و بیشتر کشید که چشمتو از جونگکوک گرفتی و دنبال نارا به سمت اتاقت حرکت کردی


 چندتا لباس از توی کمد دراورد و مجبورت کرد امتحانشون کنی . اعتراف میکردی دیدن خودت توی این لباسا خیلی باحال بود . نارا باهات شوخی میکرد و می خندید و باعث میشد باهاش احساس راحتی بیشتری کنی . اون واقعا مهربون بود

چرا جیمین انقد ازش متنفر بود؟

بالاخره یه لباس آبی لاجوردی انتخاب کردین که یکی از سرشونه هاش کاملا باز بود . طراحیش جوری بود که  منحنیای بدنت و تاحدودی پوستتو به خوبی نشون میداد . نارا بهت کمک کرد یه گردنبند ، گوشواره و کفش مناسب لباستم انتخاب کنی

"هی نارا .."کنارش روی تخت نشستی  "من-من احساس میکنم باید بابت اون روز عذرخواهی کنم ... اون روز با جیمین"

"بهت نگاه کرد و یه لبخند کمرنگ دیگه روی صورتش پخش شد "اشکال نداره

"فکر کنم داره . من نمیدونستم نامزد داره . اگه میدونستم هیچوقت اونطوری تنهایی

 باهاش وقت نمیگذروندم . هیچی بین ما نیست . فقط خواستم اینو بدونی"

آه کشید و به دستای گره شدش روی پاهاش خیره شد" اشکالی نداره ا/ت . به هر حال 

منم فکر نمیکردم اون زیاد درموردم صحبت کنه"

براش احساس بدی داشتی" شما دوتا چتونه ؟ شما نامزد کردین درسته ؟ مگه قرار نیست وقتی نامزد میکنی خوشحال باشی؟"

نارا خندید و سرشو تکون داد" به طور نرمال اینطوریه فکر کنم . ولی وقتی ازدواجت از پیش تعیین شده باشه یکم سخت تر میشه"

"از پیش تعیین شده ؟"

سرشو تکون داد" ازدواجای از پیش تعیین شده هنوز توی خانواده های سلطنتی رایجه . 

جیمین هم به اندازه کافی بزرگ شده که تاج و تختو بدست بگیره بخاطر همینم خانوادش

 ترتیب ازدواج مارو دادن  . من نمیتونم بخاطر این موضوع و تلخ بودنش باهام سرزنشش کنم"

"من میتونم . بنظرم تو فوق العاده ای"

لبخند زد

"تو واقعا بهش اهمیت میدی مگه نه ؟"

با سوالی که پرسیدی برای یه لحظه نگاهت کرد و سریع چشماشو دزدید" نمیدونم . اما اون 

زیاد به من علاقه ای نداره پس فکر کنم مهم نیست"

میدونستی چقدر احمقانه و مزخرف بود که کسی رو دوست داشته باشی که تورو دوست نداره . چندین بار این حسو تجربه کرده بودی .نارا برای جیمین خوب بود .  مشکل جیمین چی بود؟

به لباست که به در آویزون بود نگاه کرد" جونگکوک با دیدنت توی این لباس عاشقت میشه"

"هومم "چشماتو چرخوندی "بعنوان دوست پسرم باید جالب باشه"

"اونقدرا هم بد نیست"

"ولی اونقدرا هم خوب نیست"

به هم نگاه کردیم و زدیم زیرخنده

هرچند به نتیجه ای نمیرسیدی اما همش این فکر تو سرت می چرخید که جونگکوک واقعا چه نقشه ای داره ؟

---------------------------------

جونگکوک نقشه ای داره بنظرتون ؟😶 

دیدین محل پشمم به ا/ت ندادن همینطوری برداشت بردش 😐😂


The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )Where stories live. Discover now