"از دست جفتتون ناراحتم"
سرتو انداختی پایین و زیرچشمی نگاش کردی . زیادم ناراحت به نظر نمیرسید . چون داشت باخوشحالی تموم ساندویچشو میخورد . همه رو از اتاق بیرون کرده بود ودرحالیکه روی تختش درازکشیده بود و یه سینی بزرگ غذارو داشت میخورد فقط تو و تهیونگ کنار تختش ایستاده بودین
تهیونگ با شرمندگی سرشو انداخت پایین "مارو ببخشید سرورم"
"اگه کسی توی این قصر در خطره ، من باید اولین کسی باشم که بفهمم . فهمیدی؟"
هردوتون سر تکون دادین
"حالا بهم بگو چه اتفاقی افتاد [ا/ت]"
درباره نامه هایی که گرفته بودی و غریبه ای که تهدیدت کرد بهش گفتی . چشماش غمگین شد و آهی کشید
"امیدوار بودم انقدر زود واست اتفاق نیفته"
"منظورت چیه؟"
"برای خانواده سلطنتی طبیعیه که توی خطر باشن . متاسفانه باید بگم این تنها باری نیست که با چنین موقعیتایی روبه رو میشی اما ما هرکاری که بتونیم میکنیم تا تورو در امان نگه داریم . قول میدم . فکر میکنی بتونی از پسش بربیای؟"
برای چندلحظه مکث کردی و بعدش سرتو تکون دادی
"خوبه . حالا بیاین درمورد مسائل جالب تری صحبت کنیم . جشن تولد جیمین چطور پیش میره ؟"
"تقریبا کاراش تموم شده" تهیونگ جواب داد
"توام میای ؟" از جین پرسیدی
سرشو تکون داد . "چن روز دیگم به استراحت توی رختخواب محکوم شدم . این درمان بدتر از خود سمه"
"سم توی چی بود ؟ ما هممون پیش غذا داشتیم و هممون خوبیم"
"توی سوپ بود" تهیونگ برگشت سمت جین و ادامه داد "هرکی که بوده احتمالا سمو فقط به کاسه شما اضافه کرده"
رنگت پرید
"جین ... "صدای ضربان بلند قلبتو میشنیدی "تو - تو اول شام کاسه اتو با من عوض کردی"
چشمای جین گشاد شد "این یعنی -"
"— سم برای من بود"
قبل از اینکه بیوفتی تهیونگ گرفتت و کمکت کرد روی صندلی کنار تخت جین بشینی. جین داشت یه سری دستور به تهیونگ میداد ، اما تو نمیتونستی هیچی بشنوی
یکی سعی کرده بود مسمومت کنه . یکی واقعا سعی کرده بود مسمومت کنه . این یه بازی نبود . اون شخص باهات شوخی نمیکرد . اون شخص میخواست بهت آسیب بزنه
کی اینقدر ازت متنفر بود؟
-------------
وسط تولد نشستم این پارتو ترجمه کردم اپ کردم واستون 😐
برم تا کتک نخوردم 😐😂❤
YOU ARE READING
The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )
Romanceسورپرایز ! پدر و مادرت تموم این مدت یه رازی رو ازت مخفی کرده بودن - اینکه تو پرنسس یه خانواده سلطنتی و تنها وارث تخت پادشاهی هستی . برای فاش کردن این راز و خبر مهم ، اونا تورو به پادشاهی همسایه میفرستن جایی که هفت شاهزاده خوشتیپ و مقاومت ناپذیر همه...