همون کسی که میخواست با یکی دیگه ازدواج کنه
وحشتناک بود مگه نه ؟ میخوای نامزد دوستت رو بدزدی ؟ ولی هردوشون خیلی غمگین و ترحم انگیز بنظر می رسن . نمیتونستی تحمل کنی که ببینی هردوشون تا آخر عمر توی این وضعیت گیر افتادن
حداقل این چیزی بود که به خودت گفتی
اصلا قبولت میکنه ؟ میتونه ؟
درحالیکه این سوالا توی ذهنت می چرخیدن به قدمات سرعت دادی و توی سالن دنبالش گشتی . قبل از اینکه دیر بشه باید جواب سوالاتو پیدا میکردی ولی جیمین هیچ جا نبود
تصمیم گرفتی بری جایی که بیشتر خاطرات مشترکتونو اونجا با هم سپری کرده بودین
نور ماه مسیر دریاچه رو روشن کرده بود . قلبت به شدت توی سینت می تپید ، نصفش بخاطردویدن و نصف دیگش با دیدن دریاچه و یادآوری خاطره ی غرق شدنت توسط جکسون . اما بعد یاد اولین روزی که با جیمین تنها گذروندی افتادی - که چطور پرید توی آب و نجاتت داد وقتی از قایق پرت شده بودی پایین و طوری که بازوهای گرمشو دورت گرفته بود
همونطور که فکر میکردی جیمین اونجا بود . تکیه داده بود به درخت و خیره شده بود به اب . حتی متوجه تو هم نشد . چشماش کاملا روی آب متمرکز بود
رفتی جلو و دستتو گذاشتی رو بازوش که سرجاش تکون شدیدی خورد ولی وقتی چهرتو شناخت لبخند زد
"[ا/ت] ... چرا توی مهمونیت نیستی ؟"
نفس عمیقی کشیدی "میخواستم ببینمت"
لبخندش بزرگ تر شد "واقعا ؟ حتما افکارمو شنیدی . داشتم به تو فکر می کردم"
"اوه ؟ درمورد چی ؟"
نفس عمیقی کشید و دوباره خیره شد به آب "روزی که نجاتت دادم . و روزی که نجاتت ندادم . کاش کارای بیشتری برات انجام می دادم [ا/ت] . تو تمام این مدت توی خطر بودی و من انقدر گرفتار خودم و مشکلاتم بودم که حتی نتونستم بهت کمک کنم"
"تو خیلی چیزا برای نگرانی داشتی"
"ولی هنوزم این موضوع اذیتم میکنه . تقریبا داشتم از دستت می دادم "
دستتو دراز کردی و بازوشو فشردی "من هنوز اینجام"
هنوز اخم روی پیشونیش بود
دستتو از روی بازوش انداختی پایین و دستشو گرفتی "متنفرم از اینکه توی این همه درد ببینمت"
دستتو توی دستش فشرد "من همیشه برای دیگران درد به وجود میارم عادلانس که هرچندوقت یکبار خودمم تحملشون کنم"
YOU ARE READING
The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )
Romanceسورپرایز ! پدر و مادرت تموم این مدت یه رازی رو ازت مخفی کرده بودن - اینکه تو پرنسس یه خانواده سلطنتی و تنها وارث تخت پادشاهی هستی . برای فاش کردن این راز و خبر مهم ، اونا تورو به پادشاهی همسایه میفرستن جایی که هفت شاهزاده خوشتیپ و مقاومت ناپذیر همه...