Chapter 27 - Play Day

1.5K 230 82
                                    

تهیونگ آخر هفته رو مرخصی گرفته بود . اینکه اون کنارت نباشه تا بتونه حواستو پرت کنه حس عجیبی بهت می داد 

"مطمئنی میخوای برم ؟ هفته سختی رو گذروندی . نمیخام --"

حرفشو قطع کردی و گفتی "سالگرد ازدواج پدرومادرته و تقریبا بیشتر از یه ساله که ندیدیشون  . برو من خوبم و مشکلیم ندارم . میدونی که میتونم از خودم مراقبت کنم"

سعی کردی بخندی تا نگرانیش برطرف شه ولی فایده ای نداشت

"تا حالا  بخش شرقی رفتی ؟"

سرتو به نشونه نه تکون دادی "چرا ؟"

"یه آرکید توی بخش شرقی هست . برو اونجا خوش بگذرون باشه ؟ الان چند روز میشه که همینطوری توی اتاقت خودتو حبس کردی"

خیره شدی به زمین . یه هفته از زمانیکه تو و یونگی رفته بودین فستیوال گذشته بود . جین امنیتو بیشتر کرده بود و این موضوع برای بیرون رفتن از اتاقت بهت استرس وارد میکرد . نگهبانا دائما همه جا دنبالت می کردن . اینکه خودتو توی اتاق حبس کنی برات راحت تر بود

از اون موقع تا حالا خبری از یونگی نداشتی . امیدوار بودی بخاطر اینکه یواشکی از قصر برده بودت بیرون تو دردسر نیفتاده باشه و همچنین ... دلت براش تنگ شده بود

بعد از این همه روز حبس شدن توی اتاق بالاخره تصمیم گرفتی بری بیرون . راه افتادی سمت بخش شرقی و با خودت فکر کردی چندتا بازی تیراندازی ممکنه حالتو بهتر کنه 

اما مشکل اینجا بود که توی بخش شرقی کلی در وجود داشت . تهیونگ گفته بود یه در طلایی چوبی سمت راست سالنه ولی بیشتر  از یکی بود . بعد از چند دقیقه سردرگمی ، یه درو شانسی انتخاب کردی

درو باز کردی و رفتی داخل . اتاق بازی نبود ، اتاق خواب بود

و یه نفر وسط اتاق ایستاده بود ... نیمه لخت

بهش خیره شدی

هوسئوک چرخید و تازه چشمش بهت افتاد . وسط لباس پوشیدن خشکش زد و اینطوری بهت اجازه داد بالاتنه لختشو قشنگ دید بزنی .  لعنتی چه بدن خوش فرمی داره . این همه عضله رو کجا قایم کرده بود ؟

 "خوشت اومده ؟" بازوهاشو آورد بالا تا بهتر بتونی نگاه کنی

چندبار پلک زدی و بعد چشماتو توی حدقه چرخوندی "عامم ...تـ-تو برگشتی ؟"

احمق . از اتاق برو بیرون . داری چیکار میکنی ؟

پیراهنشو انداخت رو دستش و اومد سمتت . "برگشتم با اینحال نمیدونم چرا تو توی اتاق منی"

The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )Where stories live. Discover now