Chapter 32 - Traitor

1.3K 260 108
                                    

"این دفعه پاتو از حدت فراتر گذاشتی فهمیدی ؟"

مردی که یونگی جکسون صداش زده بود از جاش پا شد و لب خونیشو پاک کرد "فقط دارم کارمو انجام میدم!"

"این جزو کارت نیست . کار تو ترسوندنش بود نه اینکه بدزدیش و مرتکب یه خیانت واقعی شی . عقلتو از دست دادی ؟"

چه کاری ؟

"اینطوری بیشتر میتونیم ازش سود ببریم"

"من سعی ندارم بیشتر ازش سود ببرم" بهش نزدیکتر شد و خیره شد تو صورتش "دوباره برات تکرارش نمیکنم . فقط کار لعنتیتو انجام بده و انقد از قوانین سرپیچی نکن"

جکسون به تو و بعد دوباره به یونگی نگاه کرد ، لباشو یه گوشه جمع کرده بود

"از جلو چشمام گمشو ، بعدا حسابتو می رسم"

جکسون یه نگاه دیگه بهت انداخت ، لباشو رو هم فشار دادو رفت بیرون

یونگی چرخید سمتت و طنابارو آروم از دست و پاهات جدا کرد . با دیدن صورتت مکث کرد و دستشو دراز کرد کبودی های روی صورتتو لمس کنه ولی خودتو کشیدی عقب . زیر لب به جکسون فحش داد و کشیدت توی بغلش

بردت سمت ماشین  و کمربندو برات بست . از پنجره خیره شده  بودی به بیرون و فکرای زیادی توی مغزت می چرخید

ماشین که روشن شد و شروع به حرکت کرد ، تازه به خودت اومدی

"یونگی...؟"

لازم نبود سوالتو تموم کنی

"متاسفم [ا/ت] . قرار نبود تا اینجا پیش بره . فکر نمیکردم واقعا بهت آسیب بزنه و بدزدتت-"

"تمام این مدت تو بودی ؟" صدات می لرزید "تو بودی که سعی میکردی از شرم خلاص شی ؟"

"ما فقط قرار بود بترسونیمت تا به جایگاهت نرسی و به زندگی قبلیت برگردی-"

"پس تو اون تهدیدا رو برام میفرستادی ، آدمات تعقیبم میکردن و -"

سعی کردی مسمومم کنی ؟

قبل از اینکه به زبون بیاریش متوقف شدی

یونگی واقعا سعی کرده بود بهت صدمه بزنه

پشت چراغ قرمز ایستاد و چرخید سمتت "[ا/ت] ..."

سگک کمربندتو باز کردی و قبل از اینکه حرفشو تموم کنه از ماشین پیاده شدی . دویدی توی خیابون و از بین ماشینایی که بوقو یکسره کرده بودن و به سمتت میومدن رد شدی . شنیدی که یونگی چندبار اسمتو صدا زد و هرچی ازش دورتر میشدی صداش محو تر میشد

The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )Where stories live. Discover now