Chapter 19 - Truth

1.4K 273 88
                                    

نامجون به سمتت قدم برداشت ، دستاشو گذاشت پشت کمرت و به خودش نزدیکترت کرد ، به اندازه ی جیمین توی رقص ماهر نبود ، ولی طوری که دستاشو دورت گذاشته بود احساس کردی داری بین دستاش ذوب میشی

ولی جیمین ... مگه چه چیز اشتباهی گفته بودی ؟

"جونگکوک باهات خوب رفتار میکنه ؟"

سرتو تکون دادی "آره واین عجیبه"

اخم کرد "آره یجورایی عجیبه به هر حال اگه دوباره تغییر کرد بهم بگو"

هنوز بابت دیروز احساس خجالت میکردی و تنش و فضای مزخرفی که بینتون ایجاد شده بود داشت خفت میکرد

"امم من ... بخاطر حرفی که زدم معذرت میخوام "

باتعجب سرشو آورد بالا و نگات کرد ، بعد از چند ثانیه نگاهش نرم تر شد "آها اشکال نداره نگرانش نباش ... علیاحضرت"

به لبخندی که روی لبش نقش بسته بود خیره شدی . نور فانوسا توی چشماش منعکس شده بود و اجازه نمیداد چشماتو ازش بدزدی . کسای دیگه ای هم بودن که "علیاحضرت" صدات میکردن و باعث میشدن احساس احمقانه ای بهت دست بده . ولی وقتی یه عضو واقعی از خانواده سلطنتی اینطوری صدات میکرد و به این عنوان تاییدت میکرد ... خب یکم احساسش متفاوت  بود

مخصوصا اگه اون شخص نامجون باشه

بهش لبخند زدی و به رقص ادامه دادین تا زمانی که آهنگ و در نتیجه رقصتون تموم شد

نامجون بهت تعظیمی کرد و از استیج رفت پایین . توام تازه داشتی راه میفتادی از استیج خارج شی که چشمت به جونگکوک افتاد که گوشه زمین رقص ایستاده بود . به سمتت قدم برداشت و همونطور که بهت نزدیک میشد مستقیم خیره شده بود تو چشمات . درواقع نه از اون خیره شدنا و نگاه های شیرین و دلچسب ،  نگاهش از اون نگاهایی بود که مثلا تو شبکه مستند نشون میداد یه شیر میخواست یه کفتارو شکار کنه . سرجات خشکت زده بود و ضربان قلبت رفته بود بالا

"باید میزاشتم نامجون اسکورتت بشه ؟" گفت و محکم دست و کمرتو گرفت و توی پوزیشن رقص ایستاد

"مشکلت چیه !" خشمت و صدای بلندت توی صدای ارکست گم شد

"فقط ساکت شو و یه دقیقه باهام برقص"

دستاشو پشت کمرت فشار داد و به خودش نزدیکترت کرد ، از اون جایی که کاملا در محاصره دستاش بودی چاره ای جز اطاعت از دستوراش نداشتی

"چیکار میکنی ؟ داری اذیتم میکنی"

دستاشو شل تر کرد "متاسفم"

The 7 Princes [BTS x Reader](Translation Ver )Where stories live. Discover now