● three ●

904 232 14
                                    

قسمت سوم

سر میز صبحونه توی هتل نشسته بودند و با هم صبحونه می خوردند. هنوز خبری از ایرین و کریس نبود.
لوهان با سردرد مستی بیدار شده بود و چیزی از دیشب یادش نبود . هرچی فکر کرده بود یادش نیومد دیشب چی شده . حتی یه دوش هم نتونست سردردش رو بهتر کنه . آهی کشید و قهوه اش رو سر کشید. سعی داشت بفهمه دیروز چطور به اتاقش رسیده بود آخرین چیزی که یادشه بوسه ایرین و کریس بود و رفتن سهون. خودش رو لعنتی فرستاد . دیگه نباید مست می کرد . اونقدر توی خودش بود که متوجه اطرافش نبود .

رو به روی لوهان نشسته بود و بهش نگاه میکرد با دیدن قیافه گیج و اخم پیشونی لوهان لبخندی زد. شرط می بست لوهان چیزی از دیشب به یاد نداشت .
با یادآوری رفتارهای دیشب لوهان لبخندی زد. بکهیون متوجه خنده اش شد : انگار امروز سرحالی سهون .

با حرف بکهیون توجه اش جلب شد . سر بلند کرد و به سهون که رو به روش بود نگاه کرد . سهون خیلی سریع لبخندش رو جمع کرد و خیلی جدی زمزمه کرد : چیز مهمی نیست.
و قهوه اش رو نوشید . چند ثانیه به سهون خیره موند. دلیل لبخندش چی بود؟
"ایرین که این اطراف نیست. "
با خودش فکر کرد و چند لحظه بعد با صدای دخترونه ی گرمی دوباره لبخند به لب سهون برگشت. لوهان نفس عمیقی کشید . همیشه لبخندهای سهون به ایرین ربط داشت .
_صبح بخیر.
ایرین خیلی با نشاط سلام کرد و بعد بازوی کریس رو گرفت و جلو رفت . همزمان سهون بلند شد . به سمت ایرین برگشت : بهت تبریک میگم ایرین. دیشب نشد.
ایرین با خوشحالی سریع سهون رو در آغوش کشید و ذوق گفت : ممنون اوپا
لبخند روی لب سهون موند. خوشحال بود ایرین به عشقی که داشت رسید. شاید واقعا برای ایرین بودن با کریس بهتر بود. می دونست خودش هرگز نمی تونست ایرین رو اینقدر خوشحال کنه. پس لبخند زد و دستش رو بلند کرد و ضربه ای به نه چندان محکمی به کمر ایرین به نشونه حمایت زد .
با حیرت به ایرین و سهون در آغوش هم خیره شده بود. برای بقیه این امر عادی بود حتی کریس با لبخند سری تکون داد. شاید چون همه علاقه بین اون ها رو برادرانه می دونستند و میدیدند . ولی لوهان کسی بود که عشق رو توی چشم سهون می دید.
وقتی چشم سهون بسته شد و دستش بالا اومد چیزی توی وجودش لرزید. دید چطور سهون از ایرین آرامش گرفت. یه چیزی روی دلش سنگینی کرد . لیوان قهوه رو بیشتر توی دستش فشرد .
" دلم می خواد بهش آرامش بدم"
ناگهان از ذهنش گذشت حتی تجزیه و تحلیلش نکرد . حتی فکر نکرد چرا چنین چیزی از ذهنش گذشته . برای لوهان این فقط یه فکر گذرا بود . فکری که اگه کمی بیشتر بهش دقت میشد خیلی چیزها رو عوض میکرد.
ایرین از آغوش سهون بیرون اومد. لبخندی به سهون زد و کنار کریس نشست و لبخند درخشانی رو تحویل عشقش داد .
سهون هم دوباره سر جای خودش نشست. بی اراده به لوهان نگاه کرد با دیدن اخم هاش تعجب کرد. چرا دوباره اخم کرده بود ؟
" هنوز سر درد داره؟ "
دستش رو بلند کرد و گارسون سمتشون اومد به فرانسوی چیزی گفت و گارسون دور شد. تنها کسی که بین اونها فرانسوی بلد بود سهون بود. چند لحظه بعد گارسون با یه سینی حاوی یه قرص و یه لیوان آب برگشت.
با دست به گارسون اشاره کرد و گارسون لیوان رو جلوی لوهان گذاشت.
با قرار گرفتن سینی جلوش سر بلند کرد و با دیدن قرص با تعجب به سهون نگاه کرد.
_ مسکنه. دیشب مست بودی احتمالا سر درد داری.

" Agreement " [Complete]Where stories live. Discover now