● seventeen ●

767 193 12
                                    

قسمت هفدهم
توصیه دکتر ؟ تنها چیزی بود که لوهان بهش اهمیتی نمی داد . کار سهون بیشتر طول کشیده بود و حتی با گذشت یک هفته نیومده بود و این یعنی کار دو برابر برای لوهان . اون تمام جلسات خودش و جلسات سهون رو اداره میکرد . مجبور بود خیلی از جلسات رو حتی بعد از تایم اداری برگذار کنه . کارهای خودش و کارهای سهون اونقدر غرق کارش کرده بود که نمی تونست به چیزی فکر کنه .
و خواهرش ... لوهان سر قولش به هانا مونده بود .هانا تصمیم گرفته بود تا وضعیتش مطمئن نشده مینهو رو در جریان مشکلش نذاره . لوهان درکش میکرد و با وجود مشغله زیاد ، توی تمام جلساتی که هانا برای مشاوره با دکتر می رفت کنارش بود تا دلداریش بده .
اگه به لطف اون قرصهای دکتر نبود لوهان سه روزه از درد از پا در اومده بود . زندگی بدون استرس برای لوهان مثل زندگی بدون اکسیژن بود .
لوهان طبق قرار با خود تماسش با سهون رو کاملا محدود کرده بود . نمیخواست با سهون در ارتباط باشه . عشق سهون نقطه ضعف لوهان بود و لوهان میخواست کنارش بزاره . حتی با وجود غیر ممکن بودن اینکار ، با وجود مسخره بودنش ولی لوهان میخواست تلاش کنه . اگه فراموش نمیکرد حداقل بیشتر هم فرو نمی رفت .
یه هفته گذشته بود و لوهان به شدت خسته شده بود . کار زیاد خواب رو از چشم هاش گرفته بود . جوری بود که روزهای اولی وقتی روی تخت دراز میکشید بالافاصله توی خواب می رفت .
ولی چند شب بود انگار نمی تونست بخوابه . شدیدا خسته بود ولی انگار حس میکرد نباید بخوابه . اغلب ساعتها بیدار می موند و فقط به سقف زل میزد . کار زیاد ، استرس باعث شده بود شرایط فیزیولوژیک بدنش بهم بخوره . انگار بدنش یه جورایی خواب رو فراموش کرده باشه .
لوهان از خستگی سردرد میگرفت ، پلکهاش سنگین میشد . ماهیچه هاش شل میشد ولی مغزش به خواب نمی رفت . از خستگی زیاد خوابش نمی برد . شرایط خواب رو ازش گرفته بود . یه هفته جهنمی اسم خوبی برای اون هفته بود . از طرفی قرارداد جدید با شرکت سو مثل بمب توی کشور پخش شده بود .
سهام دارها همگی منتظر اجرا شدن این موضوع بودن . خطهای تولید باید دوبرابر میشد . کارگرهای بیشتری باید استخدام میشد . انبارها بیشتر میشد . با گمرک و ترانزیت ها باید هماهنگ میشد . کارهای حقوقی باید انجام میشد. افرادی باید برای نمایندگی شرکت ژاپن انتخاب میشد و هزار کار دیگه و لوهان مسئول همه این ها بود . باز جای خوشحالی بود کارهای مربوط به ژاپن رو سهون انجام میداد . پیدا کردن جای مناسبی برای سازمان دهی افرادی که لوهان می فرستاد و استخدام نیروهای داخلی ژاپنی ، رایزنی با شرکت افریقای و شرکت سو وظیفه سهون بود .
کار هر دو سخت بود ولی برای لوهان سخت تر . شرایط روحی خودش و مشکلات هانا لوهان رو از نظر روحی فرسوده کرده بود .

خسته از قرارداد وارد اتاق هتل شده بود . یه هفته بود که به ژاپن اومده بود و کار زیاد کسی مثل سهون رو هم از پا در اورده بود . می دونست اوضاع توی کره هم بهتر از اینجا نبود و شاید حتی کارها برای لوهان سخت تر هم بود .
گوشیش رو اورد تا با لوهان تماس بگیره و طبق معمول تماسش بی جواب موند .
" سر لوهان باید خیلی شلوغ باشه سه روزی هست باهاش حرف نزدم"
آهی کشید بلند شد تا بره دوش بگیره که صدای در مانعش شد . به محض باز کردن در و دیدن جاشوا لبخند زد . جاشوا یکی از افرادی بود که توی ژاپن باهاش آشنا شده بود . اون قرار بود رئیس شعبه توکیو شرکت شیاوه بشه . پسر بامزه ای بود . جوون بود ولی به سختی تلاش میکرد . کره ای بود ولی تمام عمرش توی ژاپن زندگی کرده بود .

" Agreement " [Complete]Where stories live. Discover now