○ twelve ○

832 207 37
                                    

قسمت دوازدهم

یه باره فضای اطرافشون گرم شد. دست هاشون، تنها نقطه ای از بدن هاشون که در ارتباط بود داشت توی گرمای طرف مقابل می سوخت. اگه فقط یکیشون شجاع بود اون لحظه و به چشم اون یکی خیره میشد می تونست راه داستان رو کوتاه کنه اما خجالت؟ غرور؟ شرم؟ کدومشون مانع شد؟

دست هاشون اروم جدا شد و به رسم دور همی های گذشته هر دوی روی مبل نشستند با این تفاوت که بدون خواستن نزدیک هم نشستند.

نگاه شیطون بکهیون، کریس و یونگی روی اونها بود . سهون شیشه شراب قرمز رو برداشت و لیوان خودش رو پر کرد . طبق عادت این سه ماه لیوان لوهان رو هم پر کرد . همین حرکت کوچیک لبخند رو به لب لوهان اورد .
_ممنون .

لیوان رو بالا اورد و به سمت سهون گرفت . سهون لیوانش و خیلی کوتاه به لیوان لوهان زد و هر دو از نوشیدنیشون لذت بردند .

بکهیون با خوشحالی و یه جورایی حسرت گفت : من میخوام ازدواج کنم .

سهون بی تفاوت لیوانش رو پایین اورد. نگاه سردی یه بکهیون کرد درسته که این سه ماه اون رو تغییر داده بود اما روی رفتارش با دوستهانش نه اثری نداشت .

لوهان با چشم های گرد شده به بکهیون نگاه کرد : چی ؟

بکهیون با هیجان گفت : کی فکرش رو میکرد ازدواج سهون بداخلاق رو اینقدر خوب کنه یا توی خجالتی رو اینقدر باحال ؟من می خوام ازدواج کنم .

لوهان لبخند خجلی زد . سهون نگاهی بی تفاوتی به بکهیون انداخت و سری از تاسف تکون داد . کریس خواست چیزی بگه که در باز شد . آندا، ایرین و یه دختر دیگه وارد اتاق شدند .
آندا سلام کوتاهی کرد و بدون نگاه کردن به سهون و لوهان روی دورترین صندلی از اونها نشست .
لوهان متوجه رفتار آندا شد . اروم سرش رو به سمت سهون کج کرد و زیر گوشش زمزمه کرد : از بعد از ازدواج با آندا حرف زدی ؟
این فاصله نزدیک حرف زدن برای سهون عجیب بود . نفس لوهان به گوشش خورد و اون رو لرزوند . درست مثل وقتی پات رو توی یه ظرف یخ می زاری . چشم هاش رو خیلی کوتاه بست و باز کرد . چرا امشب اینقدر تحت تاثیر کارهای لوهان قرار می گرفت ؟
نگاهش رو روی کریس و ایرین که در حال بوسیدن هم بودن نگه داشت . خیلی سفت خودش رو نگه داشته بود تا از پس این نزدیکی بر بیاد . سعی کرد چیزی جواب بده که لوهان سریع عقب بکشه .
_نه مهم نیست .
_ولی اون دوستمونه
_مهم نیست .
قاطعانه گفت. لوهان لبهاش رو جمع کرد. متوجه شد سهون بی حوصله جوابش رو داد. عقب کشید . مسیر نگاه سهون رو دنبال کرد تا ببینه چی حواسش رو از مکالمه شون گرفته .
با دیدن بوسه ایرین و کریس آهی کشید .بازم ایرین؟ شاید تمام فکرهای سر شبش احمقانه بود .
لیوان مشروبش رو سر کشید و اروم سر جاش نشست . توی فکر فرو رفت . کاری که می خواست بکنه درست بود ؟

با حس عقب کشیدن لوهان، حالت عادی گرفت . نگاهش رو اروم به لوهان داد که کنارش نشسته بود و توی فکر رفته بود ؟ چرا دلش میخواست وقتی لوهان کنار گوشش حرف میزد چشم هاش رو ببنده و اروم اه بکشه ؟ چرا دلش می خواست الان جلو بره و دقیقا چسبیده به لوهان بشینه . چرا دلش میخواست لبخند لوهان رو ببینه .
_هی سهون

" Agreement " [Complete]Where stories live. Discover now