Part1.
_ من ...بهم...لطفا بهم گوش...کن جونگکوک ...من نمیخواستم بهت ..باور کن
نمیخواستم ..
با پوزخندی که روی لبهای سردش نشسته بود قدمی سمت پسر کوچیکتر برداشت . به چشمهای غریبه اش خیره شد اشکهاش تمام صورتشو رو خیس کرده بودن اما نسبت بهش هیچ حسی تو قلبش احساس نمیکرد ..انگشت اشارشو رو روی صورت خیسش که با نگرانی و ترس بهش خیره شده بود کشید و تو چشماش زل زد :
_ همه چی تموم شد ...کیم تهیونگ … همه چی …
___________________
_بشین برمیگردم ِ..
به شی وو که با لبخند سری به نشونه مثبت تکون داد چشمکی زد و از ماشین پیاده شد و سمت تنها سوپر مارکت اون منطقه رفت .
جلوی پیشخوان ایستاد تا بسته سیگار مورد نظرشو بگیره ..
با ندیدن کسی اخمی کرد و با انگشت اشارش روی پیشخوان دوبار ضربه زد :
_ ...کسی هست ؟! .
_ ااااااخ …
به پسری که از زیر میز بیرون اومد و سرشو با یه دستش گرفته بود با تعجب خیره شد... چقدر ...چقدر شبیه …
_ تا صبح میخوای نگام کنی ؟! بگو چی میخوای دیگه؟!
با اخم به تخسی پسر روبروش که با بی ادبی ادامسشو میجویید نگاهی کرد و با صدای سردی غر زد :
_ یه بسته Parliament بده ..
تهیونگ به پسر زیبایی که روبروش ایستاده بود و با غرور خاصی یه دستشو تو جیب شلوارش فرو برده بود متقابلا نگاه کرد و با صدایی که سعی میکرد مثله چشم های مشکی پسر روبروش مغرورانه باشه سوال پرسید :
_ چ ... چی هست ؟!
جونگکوک ابرویی بالا انداخت و نیشخندی زد :
_ یه نوع سیگاره بچه …
تهیونگ دستمال کوچیکی رو از کنار میز برداشت و با خونسردی همونجور که میز رو تمیز میکرد جواب داد :
_ ما سیگارای خارجی نداریم...
با کلافگی پوفی کرد و دستش رو بین موهای مشکیش برد ...چطور فکر کرده بود تو سوپر مارکت کوچیکی اونم تو همچین منطقه ای سیگار گرون قیمتش پیدا میشه.
سری تکون داد و با برداشتن ادامس کوچیکی از جلوی پیشخوان 10000 وون روی میز گذاشت ..
تهیونگ با اخم بهش نگاه کرد... باید برای یه ادامس 1000 وونی کل پول های دخلو خالی میکرد و بعد تا چند ساعت تمام غر های بی مورد و مزخرف صاحب مغازه پیرش رو گوش میداد.
با دو انگشت پول رو سمتش هل داد و با صدای کلافه ای لب زد :
_ نمیخواد پولشو بدی برو .
YOU ARE READING
💍⃤ REPLᴀCE💍⃤
Romance( Completed ) «جایگزین» _ من مجبور بودم ...مجبور بودم اون خودکار لعنتی رو بین انگشتهام بگیرم و اون سند ازدواج رو امضا کنم ... من مجبور بودم که برای تک تک لحظه هایی که کنارت بودم بترسم ... حتی همین الان هم مجبورم ... مجبورم روبروت بشینم و تو چشمهات...