⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 12⫸

1.7K 374 136
                                    

+آلفااا ...بیدار شووو ...
سهونی...بیا صبحونه حاضر کردم‌ ...

صدای گریه ی بچه میاد.

+ببین سهون "سو" بیدار شد.

چشماشو آروم باز کرد ، جونگین روش پرید.
+چطور بیدارت کنم؟!

بوسه ای رو لبش گذاشت ، صدای گریه ی بچه بلندتر شد.

_میشه امروز سویونگ پیش مامانبزرگش بمونه؟
من یکم با امگام کار دارم!

جونگین خندید : هرکاری که داری لطفا یه پوشش روش بکش که یدونه سویونگ دیگه تولید نکنی.

جونگین رو تو بغلش کشید و عطر گردنش رو استشمام کرد ، خوشبو تر از رایحه ی این امگا وجود نداشت.
_عاشقتم جونگین ...

با لبخند چشماشو باز کرد و اطراف رو نگاه کرد.
از توی تخت بیرون اومد ، این خواب بود؟

زمزمه کرد : چه رویای شیرینی؟

صدای امواج و آب باعث شد یادش بیاد دیشب اینچئون بوده.
لباسشو عوض کرد و صورتشو شست ، از کشتی بیرونو نگاه کرد ، هوای خنک به صورتش خورد و سر حالش آورد.
کاش میتونست جونگین رو دوباره بیاره اینجا ولی نه برای رابطه..‌.

موبایلشو برداشت و با جونگین تماس گرفت.
با شماره ای که اخیراً حفظ شده بود.
جونگین هم که تو رختخواب بود با صدای خوابالو جواب داد : هوم.

_جونگین؟!
کجایی الان؟

+فک کنم تو تخت.

_اوممم پس جام خالیه.
دارم میام اونجا ، تا چند ساعت دیگه.
حاضر باش.

جونگین گوشی رو قطع کرد و سرشو تو بالش فرو برد.
پلکاشو روهم فشرد : مردک بیکار...

یکم بعد دوباره خوابش برد و زمان براش خیلی زود گذشت.
با زنگ گوشیش دوباره از خواب بیدار شد و جواب داد : چیه؟

_میدونم بیدار نشدی!
پاشو اگه میخوای بخیه هات خوب شن باید چیزای مقوی بخوری و فعالیت کنی.

+حالت خوبه سهون؟
چیزی به سرت خورده؟

_نه چیزی به سرم‌ نخورده ، حالمم خوبه خوبه.
فقط دیشب یه چیزایی رو متوجه شدم.
باهم صبحونه بخوریم؟

جونگین خمیازه کشید و چشماشو مالید.
+کار دارم.

سهون لبخند زد : اگر خواهش کنم چی؟

+بی فایدس!

_اوکی پنج دقیقه دیگه اونجام حاضر باش که رسیدم‌ زیاد معطّل نشیم.
بعد گوشی رو قطع کرد.

جونگین گوشی رو روی بالش گذاشت و زمزمه کرد : مگه من نگفتم نمیام؟
دستشو دراز کرد و از داخل کشوی پاتختی قرصاشو بیرون آورد.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now