⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 3⫸

1.8K 395 133
                                    

جونگین وارد اتاقش شد و درو محکم پشتش بست ، طوری که مطمئن بشه چهار ستون ویلای بزرگشون تکون بخوره.
دلش میخواست بره تو جکوزی و تا حدی که میتونه همونجا بمونه ولی الان با وجود مهمونای پدرش اصلا امنیت نداشت که بخواد لخت بشه.

تو همون فکرا بود که در اتاقش بدون اینکه زده بشه باز شد و آلفای قد بلند داخل اومد.
جونگین خداروشکر کرد که هنوز لخت نشده بود تا لباس عوض کنه.
بدون اینکه بهش نگاه کنه مشغول زیر و رو کردن لباس خواباش شد.

+تو فرهنگ جناب پیش از ورود به جایی در نمیزنن؟

_دیگه چیرو میخوای پنهون کنی؟
نهایتش اینه که لخت باشی که اونم من دیدم.

جونگین چشم غره رفت : همه ی امگا هارو مارک میکنی؟

_البته.
هرچند که اکثرشون از قبل مارک شدن و من دوباره روی اون مارکو ، مارک میکنم.

خب هیچ آلفایی نمیتونست اونقدر لاشی و عوضی باشه که روی مارک قبلی رو دوباره مارک کنه چه اون امگا هرزه باشه چه نباشه.
البته امگایی که مارک داره چیزی برای از دست دادن نداره ولی جونگین مارک نشده بود پیش ازین که یه آلفای لاشی مارکش کنه.
با تحکّم گفت : برو بیرون.

_یه چیزی بهم نشون بده که حداقل سیراب از اتاقت برم بیرون.
بعد نگاهی به اتاق بزرگ انداخت و به تخت اشاره کرد : تخت خوبی داری!
نگاهشو بین تمام اجزای دنج اتاق چرخوند و ادامه داد : اگر میگفتی همچین جای دنجی زندگی میکنی ، اینجا انجامش میدادیم.

+مردک لاشی گفتم گمشو بیرون.

چهره ی سهون موذی تر شد : نشد بیبی...
باید بهم سرویس بدی تا راضی از اتاقت بیرون برم.
یه سکس سر سری هم میتونه جواب گو باشه.

جونگین سرشو از بین لباسا بیرون آورد و بلند داد زد : گمشو بیرون‌...اوه لاشی!

سهون عصبی شد و جلو اومد ، با گرفتن بازوی جونگین اونو به سمت دیوار هل داد و بهش فشار اورد.

_خیلی سرکشی هرزه کوچولو.
الان که تو پروژه همکاریم خیلی قراره زیرم بری!
اونقدر که ممکنه بهترین جراح دنیام نتونه سوراخ لنتیتو به تنگیه قبل برگردونه.
روزی چند بار تو رو زیر فشارم له میکنم.
هربار کاری میکنم اونقدر خون ازت بره که بیهوش بشی بیبی بِچ!

جونگین پاشو با شدت روی پای سهون کوبید و با جداشدنش سیلیه محکمی به صورتش زد.
صورت سهون به سمتی متمایل شد ولی با پوزخندی دوباره نگاهشو به سمت جونگین برگردوند.

_دیگه کارت تمومه هرزه کوچولو!
کاری میکنم آرزوی هر ثانیت باشه که سوراخ لعنتیت در امنیت باشه.
برام مهم نیست بعدش چه اتفاقی واسه یه هرزه مثل تو میفته.
و این فرصتو خودم به دست میارم بلاخره یکاری میکنم بدون اینکه بفهمی باهام بخوابی امگا!
اونم همونطور که من دلم میخواد.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz