⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 5⫸

1.7K 377 141
                                    

از خواب بیدار شد و مثل روز قبل آماده شد.
اینبار قرار بود سهون بیاد دنبالش پس نیاز نبود تا شرکت بره.
با تک زنگ سهون به گوشیش از خونه بیرون رفت و سوار ماشین سهون شد.

_های بیب.
شب خوبی داشتی؟

+گویا تو داشتی!

برای حرص جونگینو دراوردن هم که شده باید یه دروغ میگفت : اوهوم ، خیلی خوب بود.
رفتم اینچئونو خستگیه کل روزو از بین بردم.

جونگین زمزمه کرد : پس یکی دیگه رو بدبخت کردی!

_چی؟

+هیچی!

سهون پوزخند بی صدایی زد و ماشین رو به حرکت دراورد.
دوباره رفت و جلوی همون اخرین ساختمونی که دیشب دیدن نگه داشت.

جونگین به ساختمون نگاه کرد : دیشب گفتی خوشت نیومده ازش!

_خب نظرم عوض شد.
رو به جونگین برگشت و ادامه داد : بیا یه توافقی کنیم.
دکور با تو.
انتخاب کارکنا با من.
فقط لطفاً مثل پالی هو رنگارنگش نکن ، یه طوری دکوراسیونو انتخاب کن که منم بتونم تحملش کنم!
خب؟

جونگین لبخند زد : اوکی!

دوباره مسیر دیروزی رو طی کردن تا به طبقه ی بالا برسن.
مثل دیروز اون آلفا اونجا بود که سهون میتونست قسم بخوره که اون مردک فقط با دیدن جونگین لبخندی به عرض شونه هاش زد.

جلو اومد و سلامی کرد ، در حالی که نگاهش فقط به جونگین بود و سرتاپاش رو با دقت برسی میکرد.

جونگین اطراف سالن بزرگ رو نگاه کرد و داخل اتاقاشو دید زد.
یکم که سالن رو گشت پیش سهون اومد و گفت : اگر مشکلی نداری همینو بگیریم.

سهون رو به دونگ کی برگشت : خب قصد خرید داریم ، کجا میتونیم کارای مربوط به سند رو انجام بدیم؟

آلفا بالاخره نگاهشو از جونگین گرفت و به سهون نگاه کرد : طبقه ی دوم همین ساختمون شما میتونین اونجا برگه هارو امضا کنین و هزینشو بدین.

_اوکی.

سهون بازوی جونگینو گرفت و همراه خودش سمت اسانسور کشید درحالی که جونگین اصلاً علت این رفتار عجیب رو درک نمیکرد.

غر زد : هی تو چرا اینجوری؟
ولم کن خودم بلدم بیام.

سهون دستشو ول کرد و داخل آسانسور رفتن.
نزدیک بود که در آسانسور بسته بشه که اون آلفا هم داخل اومد.
خب به هر حال به امضای اون هم برای خرید احتیاج داشتن ولی سهون ترجیح میداد در اسانسور قبل از اومدن اون مرد بسته بشه.
به طبقه ی دوم که رسیدن از آسانسور خارج شدن و سمت دفتر اسناد رفتن.

تا غروب مشغول کارای دفتریه شرکت بودن ، پنجاه درصدش با کارت جونگین حساب شد.
پنجاه درصدش با کارت سهون‌.
و در نهایت نصف شرکت ب اسم جونگین و نصف دیگش به اسم سهون شد.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now