❖𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 23❖

1.5K 338 96
                                    

موجین با عصبانیت فریاد زد : برای چی برگشتی؟!
وجودت اینجا به ضرر سویونگه!

جونگین یقه ی موجین رو گرفت و تو صورتش محکم گفت : وجود تو به ضرر زندگیه من تموم شد پسره ی هرزه.

موجین اخم کرد : من دیگه هرزه نیستم!
میبینی که دارم تو شرکت اوه کار میکنم.

جونگین همونطور که یقه ی امگای مقابلشو تو مشت میفشرد پرسید : چه اتفاقی اونشب بین تو و سهون افتاد؟
وقتی من تو بیمارستان بودم تو با آلفای من چیکار داشتی؟

جمله ی دوم رو بلند تر و با عصبانیت بیشتری پرسید‌.
موجین در تلاش بود یقشو از مشت امگا بیرون بکشه ولی زورش به زور جونگین نمیرسید.

جونگین فریاد زد : بگو وگرنه نمیذارم زنده از اینجا بیرون بری!

موجین که یکمی از جونگین ترسیده بود شروع به صحبت کرد.
: من تو یه مغازه ی وسایل جنسی کار میکردم در کنارش همونجا با آلفاها میخوابیدم و پول میگرفتم.
سهون اومده بود اونجا‌ ، میخواست یه چیزایی بخره.
بهش پیشنهاد سکس دادم ولی اون گفت که پارتنر داره من کارتمو تو جیبش گذاشتم.
بعد از چند وقت بهم زنگ زد و گفت که بهم نیاز داره ، منم رفتم به کشتیش.
مست بود و دائم اسم تو رو صدا میزد ، وقتی منو نگاه میکرد تورو میدید.
هیچ اتفاقی بین منو سهون نیفتاد ، چون اون تورو دوست داشت.
تو یه احمقی که از دستش دادی!
چطور تونستی دخترتو ول کنی و بری؟!

مشت جونگین باز شد و موجین یقشو بیرون کشید و روبه آینه ی دستشویی مرتبش کرد.
بدون حرف دیگه ای از دستشویی خارج شد و جونگین با بغضش تنها موند.
به دیوار تکیه کرد و دهن خودش رو با دست گرفت تا صدای هق هقاش از دستشویی بیرون نرن.
مهم ترین چیز این بود که پدرومادرش میدونستن سهون خیانت نکرده یا نه.

به خودش تو آینه نگاه کرد : از دست دادم!
من همه چیزو از دست دادم...

اشکاش رو پاک کرد و از دستشویی بیرون رفت تا بعد از برداشتن کیفش از اتاق سهون ، شرکت رو ترک کنه ولی این تصمیم تا قبل این بود که بشنوه سهون این تایم میره دنبال سویونگ.

پس وقتی سهون از شرکت خارج میشد دنبالش رفت و سر راه بازوشو گرفت.

سهون خیلی سریع نسبت به بازو گرفته شدش واکنش داد و سمت مخاطبش برگشت.
با دیدن جونگین بازوشو بیرون کشید و با اخم گفت : دیگه لمسم نکن کیم جونگین.

جونگین با سر تایید کرد که دیگه لمسش نمیکنه بعد با لحن ملتمسانه گفت : میخوام ببینمش!

سهون با ریموت قفل در رو باز کرد و یکم فکر کرد : لیاقتشو نداری!
ولی...سوار شو.
دارم میرم دنبالش.

بعد سمت راننده رفت و سوار شد ، خیلی زود جونگین هم سوار ماشین شد و سهون حرکت کرد.

جونگین به ابهت رفتاری سهون پوزخند زد و زیر لب زمزمه کرد : چه جذاب..!

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now