⫷𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣 7⫸

1.8K 369 99
                                    

همونطور که حدس میزد شد ، مشتری با دیدن جونگین دهنش کف کرده بود.
جونگین زیادی از حد زیبا شده بود.
اونقدری از لوازم آرایش استفاده نکرده بود ولی همون استفاده ی کوچیک هم کافی بود که جونگین جذاب ترین امگای تاریخ بشه.

موهاشو بالا داده بود و اصلا شبیه خود همیشگیش نبود ، اون اکثر اوقات موهاشو روی پیشونیش میریخت.

چهره ی متفاوت جونگین باعث شده بود لبخندی کل تایم قرار کاری روی لبای سهون بشینه.

جلسه بعد از خوردن غذای مختصری تموم شد و مشتری قرار دادو امضا کرد.
جونگین بعد از رفتن مشتری راحت به صندلی تکیه داد : اوه بخیر گذشت.

سهون پوزخند زد و قلوپی از نوشیدنیش نوشید : خیلی سیاست داری امگا.

+ممنون!
این روشارو فقط یه امگا میتونه اجرا کنه باید یکمم آلفا شناسی بلد باشی!

سهون خندید زد و با حالت هیزی به امگای زیبای روبه‌روش نگاه کرد : خیلی خوشگل شدی...
خیلی زیاد..!

جونگین خندید : ممنونم ولی من فقط یکم سایه زدم!

سهون که کل هوش و تفکراتش رو در اختیار امگا قرار داده بود گفت : موهاتم دادی بالا ، خیلی بهت میاد.

جونگین که متوجه بود نگاه سهون اصلا پاک نیست پس به نفع خودش دید که به هتل برگرده تا از نگاه های سنگین مرد در امان باشه.
از جاش بلند شد : من دیگه برمیگردم هتل.

بهترین راه نجات فرار از دست سهون بود مگر اینکه اون آلفا دوباره قصد داشت کاری کنه که جونگین زانوشو تو بیضه هاش فرو ببره.

از کنار سهون رد شد که سهون مچ دستشو گرفت.
_اوکی پس بذار باهم بریم.
مقداری پول رو لای منو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد.
_بریم.
جونگین با وجود مردد بودن راه افتاد و همپای سهون حرکت کرد.
هر دو باهم سمت پارکینگ رستوران رفتن و منتظر شدن که نگهبانا ماشیناشونو بیارن.
یکم بعد ماشین جونگین رو آوردن و جلوش پارک کردن.
نگهبان پیاده شد و درو برای جونگین باز گذاشت.

سهون دستشو دراز کرد و باهم دست دادن : تبریک شریک ، اولین پروژه ی جدیمون مبارک!

جونگین لبخند زد : تبریک.

جونگین خواست دستشو از دست سهون جدا کنه که دستش کشیده شد و بدنش به بدن سهون برخورد کرد.
سهون لبش رو به لب جونگین کوبید و مکی زد.
جونگین با گذاشتن دستش روی سینه ی سهون و هل دادنش ،  عقب کشید و با تعجب به چهره ی سهون خیره شد.
ردی از شیطنت تو چشمای سهون بود و پوزخند آزار دهنده ای به لب داشت.

جونگین چند قدم عقب رفت و با اخم بهش خیره شد ، انگار به روی یه آلفا نمیشد خندید!

سهون با پر رویی زبون باز کرد : چطوره بریم هتل جشن بگیریم بیبی!
خوش میگذره.

𝔽𝕠𝕣𝕖𝕧𝕖𝕣Where stories live. Discover now