17:🌻

1.3K 364 42
                                    

استایل و ژست هوسوک توی این پارت رو دقیقا مثل عکس بالا تصور کنید🌻

***

از توی آینه به لباس‌هایی که جیمین مجبورم کرده بود بپوشم نگاهی انداختم. یه پیرهن مردونه‌ی سفید و یه شلوار راسته‌ی کرم رنگ که جنسش ترکیبی از الیاف نخی و پلاستیکی بود.

نفس عمیقی کشیدم و از اتاق خارج شدم. جلوی بومش ایستاده بود و مشغول آماده کردن وسایل نقاشیش بود.

- جیمین...

اسمش رو که صدا زدم به سمتم برگشت و برای دقیقه‌ای سکوت کرد. یه لحظه حس کردم این همون خشک شدن از شدت تعجبیه که تو فیلما میگن.

- جیمین؟ خوبی؟

خنده‌ای کرد و با دستش پشت گردنش رو خاروند.

- آره آره، فقط حس میکنم ترکیب رنگ موی جدیدت و این لباس‌ها زیادی به هم میان.

با یادآوری رنگ قرمزی که درحال حاضر موهام رو پوشش داده بود نفسم رو کلافه بیرون دادم و به سمت کاناپه رفتم.

- اگه...ب...بخاطر دوستیمون ن...نبود، عمرا میذاشتم از من به...به عنوان مدل استفاده کنن و گند بزنن تو...تو موهام.

جیمین لبخندی زد و در قوطی رنگِ قرمز رو باز کرد:

- اما من از دوستات ممنونم، بنظرم خیلی بهت میاد.

- بنظر من نمیاد، با...با آنشرلی مو نمیزنم. فردا میرم سراغشون تا برام...قَه...قهوه‌ایش کنن.

به سمتم برگشت و مقابلم ایستاد. قلم‌موهاش رو داخل جیب پیشبند رنگیش گذاشت و دست به سینه بهم خیره شد:

- آنه‌ی عزیزم، میشه پاهاتو بیاری بالای کاناپه و به حالت ضبدری یکم توی سینه‌ات جعمشون کنی.

کاری که گفته بود رو بدون مخالفت انجام دادم.

- اینجوری؟

- آره عالیه، حالا آرنج دست چپت رو صاف بزار روی زانوی چپت و با دست راستت بازوی دست چپت رو بگیر.

برای آنالیز حرفاش ناخودآگاه ابروهام توی هم رفت اما به محض اینکه فهمیدم باید چیکار کنم لبخند محوی جای اون اخم رو روی صورتم گرفت.

- اینطوری خوبه؟

- فوق‌العاده‌اس، حالا سرت رو کمی کج کن و روی دست و بازوت بزار اما نگاهت به من باشه.

Mute | ᴊᴍ+ᴊʜWhere stories live. Discover now