"باید برم فروشگاه و یه دست کتشلوار بخرم، خودم نمیتونم انتخاب کنم میشه توام همراهم بیای؟"
بعد از خوندن جملهی جیمین چنگالم رو به داخل ظرف کیک برگردوندم و به جاش خودکارم رو بین انگشتهام گرفتم.
"آره حتما، برای چه مراسمی میخوای بپوشیش؟"
با چنگال تکهای دیگه از کیک میوهایم رو جدا کردم و داخل دهانم گذاشتم و منتظر جواب جیمین موندم.
"ماه دیگه قراره یه گالری از نقاشیام بزنم، اونجا میپوشمش چون میخوام حسابی شیک بنظر بیام."
سرفهای کردم و مشتم رو روی سینهام کوبیدم.
"تو همیشه پر از سورپرایزی جیمینا،
تبریک میگم نقاشِ منT-T "خندید و خودکار رو ازم گرفت،
"تو کتشلوار داری؟"
درحالی که ابروهام از تعجب توی هم رفته بود سوالی نوشتم:
"من دیگه چرا؟"
"یعنی میخوای بگی توی این روز مهم به عنوان دوستپسرم نمیخوای کنارم باشی؟!"
بعد از خوندن جملهاش سرم رو بالا آوردم، با اخم بهم خیره شده بود.
لعنت.
دلم میخواست یه فریاد از سر خوشحالی بکشم و محکم بغلت کنم. اما حیف که نمیتونم، پس فقط قطره اشکِ از سر ذوق و اندوهم رو پاک کردم."معلومه که دلم میخواد توی اون روز مهم کنارت باشم. معلومه که میخوام دستت رو بگیرم و در کنارت با افتخار بین اشخاص توی اون سالن راه برم."
"پس دو روز دیگه بریم برای خرید کتوشلوار؟"
به سرعت سرم رو به تایید حرفش تکون دادم و مقابل سوالش "ok" نوشتم.
تکهای از کیک منو توی دهانش گذاشت و اینبار به جای نوشتن شروع به صحبت کرد:
- من خیلی خوششانسم که با نامجونشی ملاقات کردم. ایشون کسیه که کارای گالری رو برام انجام داد. یهبار توی پارک مشغول نقاشی بودم که باهاش ملاقات کردم، فکر میکردم یه رهگذر سادهاس اما وقتی شروع به صحبت کرد و زمانی که در پایان مکالماتمون کارتش رو توی دستم قرار داد و ازم دور شد تازه فهمیدم اون فقط یه آدم مشتاق به هنر و نقاشی نیست!
میگفت ازم حمایت میکنه چون لیاقت دیده شدن رو دارم، راستش اول نمیخواستم این همه لطف رو قبول کنم اما بعدش حس کردم با این کار فقط دارم به شانسم پشت پا میزنم و الان اینجام...
تنها یه ماه مونده به برگذاری گالریم."این نامجونشی هنردوست که میگی چندسالشه؟
میدونم بیربطه اما کنجکاو شدم.""تا جایی که میدونم شش سال با من اختلاف سنی داره پس باید سیوسه سالش باشه."
"نظرت چیه یه هدیه هم بابت تشکر از کمک نامجونشی بگیریم؟"
جیمین خیلی سریع سرش رو به علامت مثبت تکون داد:
"راستش میخواستم یکی از نقاشیام که خیلی دوستش داره رو بهش هدیه بدم."
"این عالیه، بخصوص برای کسی که عاشق نقاشی و هنره بهترین هدیهاس."
با قرار گرفتن دو فنجون قهوه مقابلمون جیمین از گارسون تشکری کرد و دختر گارسون ازمون دور شد.
"نقاشیای که قراره به نامجونشی بدی قاب داره؟"
"نه، نه هنوز."
"پس بهتره اندازههاش رو اون روز با خودت بیاری تا براش یه قاب سفارش بدیم."
"حتما."
جیمین اینو نوشت و با ذوق مشغول خوردن باقی کیک میوهای من شد.
CZYTASZ
Mute | ᴊᴍ+ᴊʜ
Romans[-کامل شده-] 𝐉𝐢𝐇𝐨𝐩𝐞 "یه آیس آمریکانو لطفا." اینو روی کاغذ آدامس نوشتم و بهش دادم. *** ▪️Name: Mute ▪️Couple: HopeMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Smut, Fluff, Slice of life *** ▪𝘍𝘪𝘳𝘴𝘵 𝘗𝘢𝘳𝘵: 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 25th, 2020▪ ▪𝘓𝘢𝘴𝘵 𝘱𝘢𝘳...