04:🌻

1.6K 462 10
                                    

پشت همون میزی که دفعه‌ی قبل با جیمین نشسته بودیم نشستم.

خیلی زود با یه آیس‌آمریکانو به سمتم امد.

- سلام، خوشحالم دوباره میبینمت هوسوکا.

دفترچه‌ام رو از کیفم بیرون آوردم و مشغول نوشتن شدم.

"سلام، منم همینطور."

مقابلم پشت میز نشست و دفترچه‌ام رو به سمت خودش کشید.

حضورش باعث پیچ خوردن دلم شد.
انگار پروانه‌های آبی رنگ توی شکمم درحال پرواز بودن.

"این کتابا برای چین؟"

"از کتابخونه‌‌ی این نزدیکی قرض گرفته بودم، دارم میرم پسشون بدم."

جیمین لبخند خوشحالی زد و با سرعت شروع به نوشتن کرد:

"چه عالی! امروز آخرین مهلت تحویل کتاب منم هست. میتونیم با هم بریم. میتونی تا تموم شدن شیفتم صبر کنی؟"

خودکار رو ازش گرفتم:

"شیفتت کِی تموم میشه؟"

- یه ربع دیگه تمومه.

سرم رو به تایید تکون دادم:

"منتظرت می‌مونم."

لبخند زدم و به چهره‌ی خوشحالش خیره شدم.

- پس یه ربع دیگه میبینمت.

چشمک زد و با سرعت به سمت پیشخوان رفت.

Mute | ᴊᴍ+ᴊʜWhere stories live. Discover now