03:🌻

1.8K 480 25
                                    

وقتی اون پسر رو پشت صندوق ندیدم، نگاهمو اطراف کافه چرخوندم تا شاید بین بقیه کارمندا بتونم پیداش کنم.

شخصی که پشت میز کنار پنجره نشسته بود باعث شد جستوجو رو متوقف کنم. خودش بود، همون مسئول ثبت سفارشات دیروزی.

با قدم‌های بلند به سمتش رفتم و مقابلش ایستادم.
جیمین خیلی جدی مشغول کشیدن طرحی با مداد مشکی توی یه دفتر کلفت سیمی بود.

پشت میز روی صندلی مقابلش نشستم. بدون هیچ حرفی بهش خیره شدم.

موهای مشکیش زیر پرتوهای طلایی خورشید برق میزد، گوشه ی لب‌های حجیم و صورتی رنگش رو نرم به دندون گرفته بود، آستین هاش رو تا آرنجش بالا زده بود و با هربار منقبض شدنِ عظلاتش رگ‌هاش به نمایش گذاشته میشد.

با تکون دادن سرم به اطراف سعی کردم حواسم رو جمع کنم.

دفترچه‌ی کوچیکمو به همراه خودکار خرسی جیمین از کیف رو شونه‌ایم خارج کردم. چیزی که میخواستم بهش بگم رو توی دفترچه نوشتم و خودکار رو روی همون صفحه قرار داد.
دفتر رو به سمت جیمین که تا الان حتی لحظه‌ای هم متوجه‌ی حضورم نشده بود هُل دادم.

برخورد دفترچه‌ام با دفترش باعث شد اخمی بین ابروهاش بشینه. نزدیک بود دستش خط بخوره.

لبم رو گزیدم.

قبل از اینکه بخواد سرش رو بالا بیاره و اعتراضی بکنه نوشته‌ی توی دفترچه‌ام و خودکار روی صفحه نظرش رو جلب کرد.

"سلام، اسم من هوسوکه. دیروز که ازتون آیس‌آمریکانو گرفتم یادم رفت خودکارتونو پس بدم. واقعا متاسفم."

بدون هیچ تغییری توی چهره اش خودکار رو برداشت، دفترچه‌ام رو به خودش نزدیک‌تر کرد و شروع به نوشتن چیزی کرد.

دیدن سکوت و حالت چهره‌اش باعث شد کمی نگران بشم.

بالاخره کارش تموم شد، دفتر رو به سمتم هل داد:

"سلام هوسوکا، منم جیمینم. ممنون که خودکارم رو برگردوندی، این یه هدیه از طرف مادرمه برام خیلی مهمه."

سرم رو بالا آوردم. جیمین لبخند زد.
متقابلا لبخندی بعش زدم و دوباره مشغول نوشتن شدم.

"حتما خیلی ناراحت شدی. ببخشید."

جیمین اینبار خودکارش رو ازم نگرفت. با مداد طراحیش مشغول نوشتن جوابم شد:

"درسته خیلی ناراحت شدم، اما نیازی به عذرخواهی نیست. تو خودکارمو برام آوردی. الان واقعا خوشحالم. مرسی هوسوکا."

لبخندم بزرگتر شد.

"من دیگه باید برم، امیدوارم بازم همدیگه رو ببینیم جیمینی."

"دوباره اینجا بیا، اینطوری میتونیم بازم همدیگه رو ببینیم."

با لبخند سرم رو به علامت حتما تکون دادم. دفترچه‌ام رو بستم و به داخل کیفم برش گردوندم.

خودکار جیمین رو که تا الان داشتم باهاش مینوشتم بهش برگردوندم.

از پشت میز بلند شدم، براش دست تکون دادم و با قدم های آروم از درهای کافه خارج شدم.

Mute | ᴊᴍ+ᴊʜWhere stories live. Discover now