قرار بود وقتی صدام برگشت، برای جیمین و جیهو ،برادرزادهی جیمین، کتاب بخونم. این چیزی بود که جیهو به تصویر کشیده بود و من دلم میخواست اون تصویر رو به حقیقت تبدیل کنم اما کی فکرش رو میکرد خودم رو درحالی پیدا کنم که توی مهدکودک روی صندلی نشستم و بچههای قدونیمقد با ایجاد یه نیم دایره دورم منتظر شنیدن داستان باشن!
نگاهم رو از تکتک بچهها گذروندم و روی جیمین ثابت شدم. درحالی که دست به سینه به دیوار تکیه داده بود با یه لبخند گوشهی لبش بهم خیره بود.
میخواستم اعتراضم رو نسبت به این وضعیت از طریق اتصال نگاهمون بهش منتقل کنم که یکی از اون کوچولوها مانع شد.
- اوپا! شما چرا موهات رنگ گوجهفرنگیه؟
سوال دخترک باعث شد همه زیر خنده بزنن و حرفش رو تایید کنن اما جیهو برای دفاع از من با عصبانیت از جاش بلند شد و مقابلم ایستاد.
- نخیرم، موهای هوسوکی اوپا همرنگ موهای آنشرلیه. تازشم تو حق نداری اوپا صداش کنی، فهمیدی؟
دخترکی که اوپا صدام کرده بود با اخم از جاش بلند شد و مستقیم به چشمهای جیهو خیره شد.
- چرا نباید اوپا صداش کنم؟ اصلا تو کی هستی که میگی من نباید اوپا صداش کنم.
اخمهای جیهو جاشون رو به یه لبخند از خود راضی دادن. دستهای کوچولوش رو روی دستم گذاشت و دوباره اون دختر بیچاره رو هدف گرفت.
- هوسوکی اوپا شوهر عموی منه و من امروز از عموم قرضش گرفتم.
- مسخرهاس، ببین این بچه لکنتی چطور زبون باز کرده. تازشم دوتا مرد نمیتونن با هم ازدواج کنن احمق.
شنیدن این دوجمله کافی بود که اشک توی چشمهای جیهو حلقه بزنه اما لعنت، این دختر کوچولو قویتر از این حرفها بود.
- حالا که میبینی همین بچه لکنتیای که میگی حالتو گرفت. پس بهتره ساکت شی تا بیشتر عصبانی نشدم.
از اونجایی نمیخواستم دعوا بینشون بالا بگیره تصمیم گرفتم وارد بحثشون بشم و از فاجعه جلوگیری کنم چون انگار جیمین اصلا قصد دخالت نداشت و فقط خیلی ریز به مکالمات اون دو میخندید.
- باشه باشه بچهها. بیایید برای امروز دعوا رو کنار بزاریم و با هم دوست باشیم. اوپا دوست نداره وقتی داره کتاب میخونه کسی ناراحت باشه.
جیهو و کیوری هردو سرشون رو تکون دادن و سرجاشون برگشتن.
- خب. حالا بگید ببینم، دوست دارید چه کتابی رو براتون بخونم.
یکی از پسربچهها برای جواب دادن به سوالم دستش رو بالا آورد.
- آنشرلی. آنشرلی رو برامون بخونید هیونگ.
- دلیل خاصی داره که دوست داری آنشرلی رو بشنوی؟
پسرک همونطور که با انگشتهاش بازی میکرد جواب داد:
- فقط....آخه...جیهو آنشرلی خیلی دوست داره، منم جیهو رو خیلی دوست دارم. دلم میخواد چیزی که جیهو دوست داره رو بشنویم.
سعی کردم لبخندم رو بخورم و به نگاه عصبانی جیمین در انتهای سالن توجه نکنم. از وقتی اومدیم متوجه نگاههای این پسرکوچولو به جیهو شده بودم. نگاهم رو به جیهو دادم، گونههاش کمی رنگ گرفته بودن. دستهام رو بهم کوبیدم و با لحنی هیجانی صحبتم رو ادامه دادم.
- پس انتخاب شد، ما امروز بخشی از کتاب آنشرلی رو با هم میخونیم.
لحن هیجانیم باعث شد بچهها به وجد بیان و بعد از پایان جملهام همه با خوشحالی دست بزنن و منتظر شروع قصه بشن.
YOU ARE READING
Mute | ᴊᴍ+ᴊʜ
Romance[-کامل شده-] 𝐉𝐢𝐇𝐨𝐩𝐞 "یه آیس آمریکانو لطفا." اینو روی کاغذ آدامس نوشتم و بهش دادم. *** ▪️Name: Mute ▪️Couple: HopeMin (Jimin🔝) ▪️Gener: Romance, Smut, Fluff, Slice of life *** ▪𝘍𝘪𝘳𝘴𝘵 𝘗𝘢𝘳𝘵: 𝘕𝘰𝘷𝘦𝘮𝘣𝘦𝘳 25th, 2020▪ ▪𝘓𝘢𝘴𝘵 𝘱𝘢𝘳...