19:🎨

1.4K 350 43
                                    

نگاهی به ساعتم انداختم.
دقیقا سی‌و‌شش دقیقه بود که لبه‌ی پنجره نشسته بودم و جیمین رو که درحال نقاشی روی بومی که دیگه سفید نبود نگاه میکردم.

تک‌تک حرکات دست و حتی چهره‌اش برام جالب بود. وقتی تمرکز میکرد لب پایینش رو به دهنش میکشید و یا حتی بی‌حواس دست رنگیش رو زیر چونه‌ و گونه‌هاش تکیه‌گاه میکرد.

وقتی به نتیجه‌ای که میخواست میرسید لبخندی روی صورت رنگیش مینشست.

وقتی عصبی یا ناراضی بود قلم‌مو رو توی مشتش میفشرد، اخم سنگینی روی چهره‌اش پخش میشد که ترسناکش میکرد.

با تموم شدن کارش دستش رو با پارچه‌ای که از جیب پیشبندش آویزون بود پاک کرد و به سمتم اومد.

ماگ قهوه‌ی توی دستم رو ازم گرفت و کمی ازش نوشید. کنارم لبه‌ی پنجره نشست و ماگ قهوه‌ام رو بهم برگردوند.

- خسته نشدی؟
تماشا کردن من قطعا حوصله سر بره.

لبخند زدم.
پارچه‌ی داخل جیب پیشبندش رو بیرون کشیدم و بهش نزدیک شدم. قسمت تمیزی ازش رو بین انگشت شست و اشاره‌ام گرفتم و به گوشه‌ی لبش که رنگی شده بود نزدیکش کردم.

چندباری پارچه رو روش کشیدم. لکه‌ کمرنگ شد اما پاک نشد. این کارو با تک‌تک لکه‌های رنگی روی صورتش کردم و دوباره به سمت لکه‌ی زرد رنگ کنار لبش برگشتم.

نگاهم رو بالا دادم و چهره‌ی آرومش رو از نظر گذروندم. رنگ نگاهش باعث شد نفسم سنگین بشه.
نگاهم سر خورد و روی لب‌هاش متوقف شد.
بی اراده زبونم رو روی لب‌هام کشیدم.
لبخندی گوشه‌ی راست لبش رو بالا برد.

به سمت صورتش خم شدم و بوسه‌ای روی قسمت لک شده‌اش زدم و بعد بوسه‌ی آرومی دقیقا روی لب‌های صورتیش.

کمی عقب کشیدم.
با دست راستش صورتم رو قاب گرفت.
حس مرطوب شدن گوشه‌ی چپ صورتم باعث شد کمی به خودم بلرزم. دست راستش هنوز رنگی بود و این یعنی صورت منم الان رنگ گرفته بود.

فاصله‌ی یک سانتی بین لب‌هامون رو به صفر رسوند و کام عمیقی از لب‌هام گرفت.

عقب کشید و به چشم‌های براقم خیره شد:

- میشه بوم من بشی؟

اینکه منظورش رو نفهمیدم اصلا مهم نبود.
من موافقتم رو بدون فکر کردن اعلام کردم.

دستم رو گرفت و ازم خواست کنار بوم نقاشی روی زمین بشینم. خودش پشتم قرار گرفت و با گرفتن لبه‌ی پایین تیشرتم اون رو از تنم خارج کرد.

Mute | ᴊᴍ+ᴊʜWhere stories live. Discover now