"Revenge"

760 185 63
                                    

سهون رو به لئو معذرت خواهی کرد و سمت جونگین رفت.
_جونگ...جونگین...

بازوی جونگین که کمی جلوتر ازش محکم قدم برمیداشت ، گرفت و کشید.

نگاه همه ی کسایی که تو راهرو بودن به اونا بود.
سهون بی توجه به افرادی که بهشون خیره بودن رو به جونگین گفت : میشه حرف بزنیم؟

جونگین دستشو کشید : نه استاد اوه ، اینجا کالجه!
دستشو کشید و از اونجا دور شد.
به دستشویی رفت و صورتشو آب زد ، سرش درد میکرد نمیدونست چطور باید سرکلاس مینشست.

دستاشو شست و همزمان فکری به ذهنش رسید ، پوزخندی رو لباش نشست.

+اوه خیلی ایده ی فوقالعاده ای بود.

---

تو سالن غذاخوری نشست ، حالش خیلی خوب بود.
حتی با وجود سر و صدا های تهیونگ.
لئو وارد سالن غذایی شد و رفت تا چیزی برای خوردن بگیره.
همزمان سهون هم مثل همیشه برای گرفتن قهوه به بوفه ی بزرگ غذاخوری میومد.

جونگین با پوزخند سمت سهون رفت ، طوری نشون داد که انگار میخواد چیزی از بوفه بگیره.

بدون اینکه بهش نگاه کنه آروم طوری که فقط سهون بشنوه گفت : همونطور که سر کلاس به لئو توجه میکردی ، الانم یه نگاه بهش بنداز.
صحنه ی خوبی رو ممکنه از دست بدی.
بعد یه ساندویچ سرد گرفت و سرجاش برگشت.

سهون‌ کنجکاو به جونگین نگاه میکرد ، لئو روی صندلی نشست و ناگهان پایه ی صندلی با صدای کمی جدا شد.
لئو پخش زمین شد و با اخم به لباس هایی که کثیف شده بودن نگاه کرد.

سهون از صدایی که ایجاد شده بود سمت لئو برگشته بود و صحنه ای که جونگین راجبش حرف میزدو دیده بود.

صدای خنده های ریز ریزی توی فضای سالن پخش شده بود.
جونگین با همون پوزخند جلو رفت و دستشو برای لئو دراز کرد.
لئو هم دستشو گرفت و آروم بلند شد.

جونگین خندید : خوبی؟

: خوبم ولی لباسام کثیف شدن!

+مشکلی نیست.
برو از کمد من تو رختکن شماره سه لباس بردار.

دستشو تو جیبش فرو برد و کلید کوچیکی بیرون اورد ، کلید رو به لئو داد.
لئو از جاش بلند شد و سمت رختکن رفت.

جونگین هم دستشو تو جیبش کرد و با پوزخند از سالن غذاخوری بیرون رفت.

سهون فقط با ترس به کارای ترسناک جونگین فکر میکرد و همزمان قهوشو میخورد.
به خودش اومد و دنبال جونگین رفت ، جونگین هم که انگار میدونست سهون دنبالش میاد کتابخونه رو به عنوان مقصدش انتخاب کرد.

𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎Where stories live. Discover now