"failure"

753 205 64
                                    

از خواب بیدار شد و خودش رو روی مبل در حالی که دستمال های اشکیش روی زمین خشک شده بودن و کوسنی که بغلش کرده بود کنار میزعسلی پخش زمین بود ، پیدا کرد.

تن خشک شدنش رو تا دستشویی کشید و صورتش رو شست.
چشماش ورم کرده بودن و اشکاش روی صورتش خشک شده بودن.
ظاهرش دقیقاً مثل باطنش داغون بود و حتی فکر روبرو شدن با سهون باعث میشد از عذاب وجدان سردرد بگیره.

صورتش رو شست ولی سوزش و سنگینی چشمش کم نشد.
لباسش رو عوض کرد و حاضر شد تا به کالج بره.
نمیتونست تو صورت سهون نگاه کنه ، حتی از اینکه الان به کالج میرفت خجالت میکشید.

اینکه نمیدونست واکنش سهون به دیدنش چیه یکمی آزارش میداد.
ولی یه کار ناتموم داشت که باید انجامش میداد ، بعد از اون حتی اگر از کالج اخراج هم میشد دیگه اهمیتی نداشت.
کیفش رو برداشت و کتاب هاش و تبلت رو داخلش انداخت.

از خونه بیرون رفت و برای رفتن به کالج سوار تاکسی شد.
با ورودش دوستاش رو نادیده گرفت چون پروژه ی مهم تری تو سرش داشت.
یه راست راهروی کالج رو پیشرفت ، غافل از اینکه دوستاش قدم قدم دنبالش میومدن تا بفهمن چشه.

بالاخره از ورم چشماش هم شده میتونستن بفهمن که کل شب مشغول گریه بوده.
حتی وقتی از راهرو رد میشد با دیدن سهون فقط پاهاش رو تند کرد ولی بازوش توسط سهون گرفته شد.

_هی احمق!
بیا دفتر کارت دارم.

+دیشب تموم شد استاد.
من کار دارم.

_میبینم که طلبکاری!
اونقدر گریه کردی چشمات ورم کرده.

جونگین بازوشو از دست سهون بیرون کشید و به دوستاش که بهشون خیره شده بودن گفت : دنبالم نیاین‌.

بعد به راهش ادامه داد ولی دوستاش همچنان دنبالش بودن و به جز اون سهون هم با کنجکاوی به ته راهرو خیره بود.

جونگین با رسیدن به ته راهرو و در واقع با پیدا کردن کریس که با اکیپش گپ میزد ، یقه ی پسر رو توی دستش گرفت.
جلو کشیدش و اولین مشت رو به صورت کریس زد.
کریس روی زمین افتاد و بعد ناله ی کوتاهی با اخم به جونگین نگاه کرد.

سهون خشک شده بود و به صحنه روبروش خیره شده بود.
شیومین ، نیل و لیسا هم خیره به جلو از جاشون تکون نمیخوردن.
فک بکهیون هم به زمین رسیده بود.

ضربه ی بعدی لگد جونگین بود که مستقیم تو شکم کریس فرود اومد.
دو ضربه ی بعدی هم به شکم کریس خورد.
هیچکس جلو نمیومد ، همه میدونستن اگر یه قدم برای نجات کریس جلو بیان کتک میخورن.

تا اون لحظه همه فقط با بهت به کتک خوردن کریس خیره بودن ولی ضربه ی سوم به شکم کریس و بلند شدن ناله ی دردناکش باعث شد ناگهان دوستاش به سمتش هجوم بیارن و از پشت مهارش کنن.

𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎Where stories live. Discover now