جونگین لباس پوشید و پیش مامانش رفت.
+دارم میرم بیرون مامان ، از اونجام میرم خونه ی خودم که ببینمش ، دیر وقت میام منتظرم نباش.
فرداهم کالج تعطیله.£احمق جون تو تب داری بعد داری میری گشت و گذار؟
+مامان حالم الان خوبه.
£بهم زنگ بزن نگرانم نکنیا.
+چشم.
جلو رفت و گونه ی مامانشو بوسید.
کیفشو برداشت و سمت در خونه رفت.
کلیدی که باباش بهش داده بود رو برداشت و از خونه خارج شد.سوار ماشین شد و لوکیشن رو به راننده داد.
راننده جونگینو به جایی که لوکیشن نشون میداد رسوند.
جونگین از ماشین پیاده شد و به خونه ی مدرن روبه روش خیره شد.
مدرن و شیک...
جلو رفت و در زد.
بلافاصله در باز شد.: خوش اومدی.
+ممنون.
وارد خونه شد و در پشت سرش بسته شد.+تنها زندگی میکنی کریس؟
: اوهوم.
+چرا تنها؟
خب یکی رو پیدا کن باهات زندگی کنه.: خب با مامان و بابام زندگی میکردم ولی تنها زندگی کردنو دوست دارم.
پوزخندی زد و ادامه داد : ولی اگر دوست داشته باشم میتونم یه شریک واسه زندگیم انتخاب کنم.+منظورتو گرفتم ولی من تازه یه خونه ی مستقل گرفتم.
یه شریک دیگه پیدا کن.: خب تو چرا خونتو شریک نمیشی؟
+دلم میخواد تنها زندگی کنم.
: باشه هر جور راحتی.
کریس از جونگین دور شد و به آشپز خونه رفت.: الکل؟
+بهت اعتماد ندارم که الکل بخورم.
: من کاری نمیکنم ، میخوام خودت با میل خودت بهم بدی.
جونگین خنثی گفت : با میل خودم؟
این یه بازیه...: خدارو چه دیدی؟ شاید عاشقم شدی.
جونگین پوزخند صداداری زد و گفت : مگه خوابشو ببینی.
: نکنه میخوای عاشق اوه سهون بشی؟!
+اینکه من عاشق نمیشم یه حقیقت محضه.
: همه عاشق میشن جونگین.
نمیتونی جلوشو بگیری.+تو به عشق اعتقاد داری؟
: خب اره دارم.
+پس عاشقی.
: نیستم فقط اعتقاد دارم.
+من ندارم.
: تو زنده ای ، منم زندم...
تو عاشق میشی فقط ببین و تماشا کن.
حالا بیا... یکم خوش میگذرونیم.جونگین روی مبل نشست و اطرافو تماشا کرد.
کریس اومد و کنارش نشست.: خب؟!
![](https://img.wattpad.com/cover/232427890-288-k326853.jpg)
BẠN ĐANG ĐỌC
𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎
Fanfiction𝙽𝚊𝚖𝚎 : 𝚜𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎ᶜᵒᵐᵖˡᵉᵗᵉ 𝙲𝚘𝚞𝚙𝚕𝚎 : 𝚔𝚊𝚒𝚛𝚒𝚜 , 𝚜𝚎𝚔𝚊𝚒(𝚖𝚊𝚒𝚗) 𝙶𝚎𝚗𝚛𝚎 : 𝚜𝚌𝚑𝚘𝚘𝚕 𝚕𝚒𝚏𝚎 , 𝚛𝚘𝚖𝚊𝚗𝚌𝚎 , 𝚜𝚖𝚞𝚝 𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝚖𝚎𝚛𝚕𝚒𝚗 *** سهون استاد کالج بزرگِ سئول ، یک استاد دانشگاه جدی در کره ، تو...