"love making in double bed"

929 235 49
                                    

جونگین لباس پوشید و پیش مامانش رفت.

+دارم میرم بیرون مامان ، از اونجام میرم خونه ی خودم که ببینمش ، دیر وقت میام منتظرم نباش.
فرداهم کالج تعطیله.

£احمق جون تو تب داری بعد داری میری گشت و گذار؟

+مامان حالم الان خوبه.

£بهم زنگ بزن نگرانم نکنیا.

+چشم.
جلو رفت و گونه ی مامانشو بوسید‌.
کیفشو برداشت و سمت در خونه رفت.
کلیدی که باباش بهش داده بود رو برداشت و از خونه خارج شد.

سوار ماشین شد و لوکیشن رو به راننده داد.
راننده جونگینو به جایی که لوکیشن نشون میداد رسوند.
جونگین از ماشین پیاده شد و به خونه ی مدرن روبه روش خیره شد.
مدرن و شیک...
جلو رفت و در زد.
بلافاصله در باز شد.

: خوش اومدی.

+ممنون.
وارد خونه شد و در پشت سرش بسته شد.

+تنها زندگی میکنی کریس؟

: اوهوم.

+چرا تنها؟
خب یکی رو پیدا کن باهات زندگی کنه.

: خب با مامان و بابام زندگی میکردم ولی تنها زندگی کردنو دوست دارم.
پوزخندی زد و ادامه داد : ولی اگر دوست داشته باشم میتونم یه شریک واسه زندگیم انتخاب کنم.

+منظورتو گرفتم ولی من تازه یه خونه ی مستقل گرفتم.
یه شریک دیگه پیدا کن.

: خب تو چرا خونتو شریک نمیشی؟

+دلم میخواد تنها زندگی کنم.

: باشه هر جور راحتی.
کریس از جونگین دور شد و به آشپز خونه رفت.

: الکل؟

+بهت اعتماد ندارم که الکل بخورم.

: من کاری نمیکنم ، میخوام خودت با میل خودت بهم بدی.

جونگین خنثی گفت : با میل خودم؟
این یه بازیه...

: خدارو چه دیدی؟ شاید عاشقم شدی.

جونگین پوزخند صداداری زد و گفت : مگه خوابشو ببینی.

: نکنه میخوای عاشق اوه سهون بشی؟!

+اینکه من عاشق نمیشم یه حقیقت محضه.

: همه عاشق میشن جونگین.
نمیتونی جلوشو بگیری.

+تو به عشق اعتقاد داری؟

: خب اره دارم.

+پس عاشقی.

: نیستم فقط اعتقاد دارم.

+من ندارم.

: تو زنده ای ، منم زندم...
تو عاشق میشی فقط ببین و تماشا کن.
حالا بیا... یکم خوش میگذرونیم.

جونگین روی مبل نشست و اطرافو تماشا کرد.
کریس اومد و کنارش نشست.

: خب؟!

𝚂𝚎𝚌𝚛𝚎𝚝 𝚕𝚒𝚏𝚎Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ