صندلی؟!

102 18 1
                                    

Kyungsoo pov
اروم چشمامو باز کردم
حال خوشی نداشتم..درد فجیحی رو تو سینم حس میکردم
نمیتونستم رو پاهام بایستم
خودمو رو زمین کشیدم تا به در برسم
با مشت به در کوبیدم
+ کای خواهش میکنم بذار بیام بیرون...التماست میکنم
تموم کن این بازی رو..مگ من چه گناهی کردم...یاااا کسی صدامو میشنوه..کمکککککک
صدایی از پشت در شنیدم
قربان بهوش اومده
صدایی که بعد از بیدار شدنم میشنیدم
جمله ای که بعد از هزار بار مردن وقتی بیدار میشدم به گوشم میرسید
(قربان بهوش اومده)
خودمو به گوشه دیوار رسوندم
زانوهامو بغل کردم و سرمو روش گذاشتم
گونه هام درد میکرد..چشمام پر از اشک شد
تصویر چان یه لحظه هم از جلوی چشمام کنار نمیرف
مرد من..کجایی..میدونی کیونگت اینجاس...داره عذاب میکشه..میدونی داره تن به مجازاتی میده ک حقش نی...دلم برای صدات یه ذره شده..برا خنده هات..برای نفس های ارومت که زمزمه وار میگفتی دوسم داری..نوازش های پر از عشقت..بوسه های گرمت..چانیولم دلم برات پر میکشه
تو افکار خودم غرق بودم که با باز شدن در بیشتر به دیوار چسبیدم
از سایشم میترسیدم
سلام دو کیونگسو..چیه..چرا ترسیدی؟!
به سمتم اومد..عرق از رو پیشونیم سرازیر شده بود
رو زانوهاش نشست
موهامو کنار زد و گف
روز دوازدهمو چجوری شروع کنیم...اوه مای گاد..چرا صورتت کبوده خوشگلم..کار چانه؟میدونم زیادی وحشیه
تنم میلرزید..از این همه وقاحت و توهینی که به عشقم میکرد
رو صورتش تف انداختم ک با دستش صورتشو پاک کرد و دستشو لیسید
چن ثانیه تو چشمام خیره موند
که یهو به سمتم حمله ور شد
مچ دستمو گرف و رو زمین کشیدتم
رو صندلی مرگم منو نشوند و طبق معمول دستامو بست
کار هر روزش شده بود..بستن من ...تحقیر کردن من رنجوندن من... کتک زدن من
دستی به کت و شلوارش کشید و گف
چطوره خوشتیپ شدم؟
به کفشاش نگاه کرد
سرمو پایین انداخته بودم که با لگدی که به شکمم زد
فریاد بلندی کشیدم...درد جز به جز وجودمو میسوزوند...دنده هام شکسته بودن و داشتن تو گوشت تنم فرو میرفتن..از شدت درد رو به بیهوشی بودم
+هی جوجه..الان وقت خواب نی..باس بیدار بمونی..قراره اتیش بازی کنیم
سیگاری که بین انگشتاش بود رو بیرحمانه تو گوشت رونم فرو کرد
از درد به قدری لبامو گاز گرفتم که خون از چونم سرازیر شده بود...نفسام به شمار افتاده بود..هیجا رو نمیدیدم...سوزش پام هر لحظه بدتر میشد
اشکام راهشونو پی در پی رو صورت کبود و ضعیفم پیدا میکردن
انگشتاشو رو صورتم کشید و گفت
شششش گریه نکن کیوتی...زشت میشی..(همونجور که با ناخوناش پوست صورتمو میکند ادامه داد)کای داره اشکاتو پاک میکنه
موهامو کشید و صورتمو روبه روی صورت خودش قرار داد
زیر گوشم گف
فردا روز مهمیه...بهتره اماده باشی کیونگ کوچولو..راستی بهت گفتم موهای خوشگلی داری؟
و زبونشو رو لاله ی گوشم کشید

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now