پایان با طعم...

107 20 16
                                    

Kyungsoo pov

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Kyungsoo pov

‏آدمها رو با گذشتشون قضاوت نکن

آدمها یاد میگیرن تغییر میکنن

یه جا نمی‌ایستن ترقی میکنن

همون آدم قبل نیستن

کتابو بستم..

نگامو به موج های دریایی دادم که با ارامش تمام به بدن ساحل بوسه میزدن..

چشمامو بستم و با لذت گوش دادم

به صدای خنده هاش..به صدای جیغ زدناش

+مااااا...ببین شی پیدا کردم

با اون پاهای کوچولوش به سمتم میدویید

دامن پرچینش به رقص باد دراومده بود

پاهای تپلشو تکون داد تا شنا رو از رو پاش کنار بزنه

رو پاهام نشست و خودشو تو بغلم انداخت

با باز کردن مشت کوچولوش یه صدف در بسته رو نشونم داد

-مااا این چیه؟

دوست داشت یه جورایی مامان صدام کنه ولی نمیتونست برای همین ما صدام میزد که بیشتر به دلم میشست

محکم بغلش کردم و گفتم

-این یه صدفه..توشم مرواریده

+مروارید چیه؟

-مروارید یه چیز خیلی درخشانه که خیلی هم خوشگله..مثل تو....تو دل این صدف نشسته

+ما ینی من تو اینم؟اگ تو اینم پس تو بغل تو چیکار میکنم؟

دلم واسه این همه شیرینش ضعف رفته بود

لپای نرمشو بوسیدم و با عشق موهای خرماییشو نوازش کردم که همون لحظه عطر تلخ و گرمشو زیر بینیم احساس کردم

با لبخند کنارم نشست

+ایسول..بابارو اذیت نکن

بستنی رو از دست چان گرفت و گاز بزرگی بهش زد

دماغش بستنی شده بود و سعی میکرد پاکش کنه

خندمون گرفته بود

چان دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش نزدیک کرد

-حال دلبر چان چطوره؟؟

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now