تاس؟!

110 16 0
                                    

Writer povپرده ی اشک جلوی دید کیونگ رو گرفته بوداون برا کاراش دلیل داشت

Deze afbeelding leeft onze inhoudsrichtlijnen niet na. Verwijder de afbeelding of upload een andere om verder te gaan met publiceren.

Writer pov
پرده ی اشک جلوی دید کیونگ رو گرفته بود
اون برا کاراش دلیل داشت..ولی چان چی؟
چان چه دلیلی میخواست بیاره
اینک نصف شبی خونه ی یه نفر دیگ رفته و بوسیدتش
شبو اونجا گذرونده
چان از کیونگ چشم برنمیداشت
چرا سرشو بالا نمیاره؟؟
دلش مثل دریا طوفانی بود
کای بطری شامپاینشو سر کشید
به سمت کیونگ رفت و محتویات تو بطری رو بدن لختش خالی کرد
بدن کیونگ از سرماش به لرزه افتاد
الکل باعث سوزش و تازه شدن زخماش شده بود
یاااا ولش کن..کای گردنتو میشکونم+
پوزخند کای باعث شد که چان ادامه نده
از حموم که اومدم چان رفته بود..تا مدت ها نه تو رو تو کلاس دیدم نه کیونگو
دم در خونتونم اومدم ولی نبودی..حتی به کتابخونه ی پایین شهر هم رفتم چون میدونستم هر پنجشنبه ساعت 4 و نیم اونجا میری و کتاب میخونی..ساعت ها بین قفسه ها میگشتم
به تک تک کافه ها سر میزدم چون میدونستم یهو هوس قهوه و کیک خامه ای میکنی ولی نه نبودی
بعد از 11 ماه و 22روز یکی از دوستات اومد گفت که دانشگاه قبول شدی
کجا..سئول
چون خیلی یهویی بوده سریع اسباب کشی کردی و به هیشکی راجب این موضوع چیزی نگفتی..
ازش درباره ی کیونگ پرسیدم..گف دیگ کم کم دارن مراسم عروسیشونو برگزار میکنن..ولی چون غیرقانونیه نمیخواستن کسی بفهمه..داماد این عروس خوشبخت کسی نبود جز چانیولی که من در به در دنبالش بودم
دلم میخواست تو اون لحظه گردن اوه سهونو با این خبری که برام اورد بشکنم
من به اخر خط رسیده بودم
حتی روز عروسیتونم اومدم کلیسا

حلقه های نقره ای که با ذوق و شوق بهم هدیه میدادین
کای روشو برگردوند تا اون دو نفر شاهد بغضش نباشن
چان پوزخند زد
+تصمیم گرفتم ک یجوری بهتون ضربه بزنم..بالاخره باید یه جوری تقاص میدادین..به خصوص تو کیونگسو..هنوزم اون سیلی که بهم زده بودی رو فراموش نکردم..هنوزم صداش تو سرم میپیچه..حرفایی که بهم زدی..کارایی که تو مدرسه باهام کردی..ببینم به چانیول گفتی سرمو با کاسه ی توالت شکوندی..به دوستای اشغالت گفتی که مث سگ کتکم بزنن و ازم فیلم بگیرن..کاری کردی که همه با انزجار نگام کنن..تو هیچ جمعی رام ندن..ساعت ها تو انباری ته مدرسه حبسم میکردی..ببینم چان از اون روی وحشی گریت خبر داره؟؟..بهم تهمت زدی که هرزه ایم که هرشب با هزاران نفر رابطه دارم در صورتی که چشم من به غیر از چان هیشکیو نمیدید و تو همه ی این کارا رو کردی چون فهمیدی چقد چانوصادقانه  دوست دارم و حاضرم براش هرکاری بکنم اما توی عوضی کاری کردی که دنیای جوونیم رو سرم خراب شه..ابروم به درک..عشقمو ازم دزدیدی در صورتیکه من میتونستم یه شانس دیگه باهاش داشته باشم ولی 22 دسامبر ورق رو برام برگردوند..وقتی پیداتون کردم سایه به سایه دنبالتون میکردم..از همه چیتون خبر داشتم..از مارک لباساتون تاااا کادوهایی که بهم میدادین
از جز به جز زندگیتون با خبر بودم فقط منتظر یه فرصت بودم..یه تایم خوب..یه زمانبندی عالی..که میبینین جواب داد
و با صدای بلند خندید و لبه ی تخت نشست
+خب بریم سراغ کار امروزمون
صندلی چانو به خودش نزدیک کرد
-مستر پارک..خوشحالم که یکی از بازیکنای این بازی تو هستی
فاصلشو با صورتش کم کرد با صدای بلندی که کیونگ بشنوه گف
-میخوایم تاس بندازیم..تو قاعده ی بازی من هرکی ۶ بیاره برنده نیس..هرکی عددی بیاره که بتونه اون مهره رو بسوزونه برندس
تو از بین ۶ عدد..میتونی عدد یک یا دو رو انتخاب کنی
با انگشتاش شمرد
۱-هیچوقت کیونگو نمیبینی و (مشتشو به وسط سینه ی چان زد)ارزوشو با خودت به گور میبری
۲-روی همین تخت جلوی چشمای سو باهام سکس میکنی تا از وجودت مست بشم و کار نصفه ی 13 سال پیشو باهام تموم میکنی و من صاحب تمام تو میشم
چان فک کرد اشتباه شنیده
شروع کرد به حلاجی کردن حرفاش
سکس..با کای..جلوی کیونگ
کیونگ با شنیدن این حرف سرشو بالا اورد
خون تو رگاش میجوشید
با یکم جونی که تو تنش مونده بود
سعی کرد رو پاهاش بایسته
صدای زنجیر نگاه هر دو رو به خودش متمرکز کرده بود
یه قدم به سمت جلو برداشت..درد پهلوهاش شدیدتر شد ولی اهمیتی نداد
با نگاه به خون نشسته ای به کای خیره شد
+تو...تو چه گوهی خوردی...چه زر ...زری زدی...فک..فک کردی کی هستی..حرومزاده...تو اصن ارزش دوس داشتنم ندار..نداری(سرفه کرد که خون از بین لباش به بیرون پاشیده شد..دستاشو تکون میداد..دور مچش ورم کرده بود ولی براش مهم نبود)کدوم اشغالی بهت این..این اجازه رو داده که بیای به چا...چان همچین پیشنهادی بدی..فک کردی که اون..اون قبول میکنه؟!
به چشمای گنگ چان چشم دوخت و خطاب به کای داد زد
هااا...چه فکری پیش خود لعنتیت کر..کردی...تو یه حیوون مریضی..یه روانی..یه وحشی که بویی از انسانیت نبرده..همون موقع باید سرتو میبریدم میذاشتم رو دیک شکستت..
کبود شده بود روزانوهاش افتاد
چان از حرص لباشو بهم فشرده بود که رنگشون به سفیدی میزد و با دیدن این صحنه سعی کرد بلند شه
گردن سو رو تنش لق میزد
کای بلند شد..کلتشو دراورد و به سمت کیونگ قدم برداشت
و چان...بند دلش پاره شده بود
کای با هر قدمی که برمیداشت یه شلیک کنار پاش میکرد
کلتو توی دهن کیونگ گذاشت
-اوه اوه ببین کی داره شاخ و شونه میکشه..اممم بیب پس وقتی ساک میزدی این شکلی میشدی..

و اسلحه رو بیشتر وارد دهن کوچیک کیونگ کرد 
انگشتشو رو ماشه گذاشته بود که چان دادزد
+قبولهههه...قبول میکنم....فقط کاری به کارش نداشته باش..تورو به روح پدرت قسم میدم دست از سرش بردار.
هربلایی ک میخوای بیاری سر من بیار..تورو به هرکی میپرستی کیونگمو راحت بذار..هرچی توبگی رو قبول میکنم..هرکاری بخای انجام میدم ولی با کیونگ کاری نداشته باش..
چان ترسیده بود..کای ادمی بود که همه کاری ازش برمیومد..ادم که نه حیوون
کای اسلحه رو بیشتر تو دهن کیونگ فرو کرد و یهو از دهنش کشید بیرون
فک کوچولوی کیونگ به قدری درد گرفته بود که سر شده بود
کای با لبخند پهنی به سمت تخت رفت تا کت و کرواتشو برداره
ایستاد و از شونش به چان نگاه کرد
+قبوله مستر..فقط باس خوب سکس کنی وگرنه بازم اینجا موندگارین
-کای..فقط یه خواهش ازت دارم..دستای کیونگو باز کن
همین هیچ چیز دیگ ای ازت نمیخوام..التماست میکنم بازش کن
کای سکوت کرد..برگشت و به چان نگاه کرد
کیونگو نه ولی دستای تورو باز میکنم
امشب میتونی با دستای خودت غذاتو بخوری ولی فردا باس چیزای خوشمزه تر بخوری
چشمک چندش اوری زد و دستشو رو دیکش گذاشت
از اتاق بیرون رف

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

Can I heist your embrace?!Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu