اوج لذت؟!

77 11 1
                                    

 

خون تو رگ هاش میجوشید ونفس های کشدارش حالا با سرعت بیشتری بین ریه هاش میدویدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خون تو رگ هاش میجوشید ونفس های کشدارش حالا با سرعت بیشتری بین ریه هاش میدویدن

شاید باید تلاش بیشتری میکرد تا از ریسمون سیاهی که دورش رو احاطه کرده خودشو نجات بده

شاید بتونه اخرین امیدشو لمس کنه و عاشقانه ببوستش

چان دیونه شده بود 

دیونه ی کسی که صداش کرده بود 

کای با دیدن این صحنه چان رو که مثل پرنده ای تو دستاش بال بال میزد به سمت درخت نوک صخره کشوند

با تحکم بهش گف

برو روی چارپایه

چان نافرمان شده بود

توله سگ برو رو چار پایه

کیونگ تقریبا بهشون رسیده بود

کای داد زد

+سرجات بمون وگرنه میندازمش پایین...جلوتر نیا

لوهان و سهون پشت سر دی او وایستاده بودن..لوهان که از ترس فک پایینش منقبض شده بود به سهون چسبید

چان که لال شده بود با فشار کای روی چارپایه ایستاد

چارپایه چوبی که حکم قط شدن نفس های زندگیش رو داشت و طنابی که ماری به دور گردنش شده بود

پس دلهره هاش بی دلیل نبود

از مرگ نمیترسید..فقط نمیخواست جلوی چشمای درشت و هلالی سو اینجوری بره

باد باعث میشد لباس سفید بلندش تکون بخوره

کیونگ رو زانوهاش افتاد

-کای ازت خواهش میکنم بیارش پایین..التماست میکنم...نکن اینکارو..با من اینکارو نکن...بهش رحم کن..ازت خوا..

کای وسط حرفش پرید

+بلندتر التماس کن..بلندتر..بذار صداتو دریا بشنوه..بذار تا مغز استخونم حقارتی رو که به جون میخری رو احساس کنم ...بذار جس کنم طعم تلمخ شکستنتو

کیونگ خودشو رو زمین انداخت..با صدای خشداری گفت

بهت التماس میکنم که چانو بهم برگردون..اون تمام زندگیمه..شیشه ی عمرم تو دستای چانه..ازت خواهش میکنم این کارو بامن نکن..این بازی کثیفو تمومش کن...نذار کسی کشته شه..چان چه گناهی کرده...من در حقت بدی کردم درست...ابروتو بردم...ناحق زدمت اما توام حق انتخاب داشتی..حق زندگی داشتی..تا حالا به این فکر کردی چقد از عمرتو تو حس انتقام و نفرت هدر دادی در صورتیک میتونستی خیلی خوشبخت زندگی کنی..حتی از شکاف یخ زده ی قلبتم میتونستی گل محبتو ببینی اما خودت تخواستی کای چان من مقصر نیست

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now