ساحل بارونی؟!

58 9 0
                                    

+بستیش؟؟

-بله قربان

+عالیه..برو بطری ها رو از تو صندوق عقب بیار..میخوایم جشن بگیریم

کریس به سمت ماشین که پایین صخره پارک کرده بود حرکت کرد

صندوقو زد و جعبه های بطری رو پایین اورد و همونطور که کای دستور داده بود جلوی پاش گذاشت

+میتونی بری

سرشو بالا اورد

-اما رئیس من میمونم تا ازتون محافظت کنم

کای با نگاهی خالی بهش زل زد

+.....خودم از پسش برمیام و نیازی به تو ندارم برو عمارت...ببین تائو چیکار کرده لازم نکرده

کریس چشم ارومی گفت وبرگشت

سوار ماشینش شد

کای به دور شدنش خیره شده بود

باد موهای چانو بهم میریخت و سرمای عجیبی رو به جونش انداخته بود

کای یکی از بطری ها رو برداشت و درشو باز کرد

یکم ازش نوشید

از تلخی زیادش صورتشو جم کرد و بقیشو رو سر چان خالی کرد

قطره های شراب سرخ از روی موهاش به روی شونه های پهن و سینه ی ستبرش میریختن

با دستای بسته در برابر کای مثل یه الهه ی شکسته بود

کای نیشخندی زد

و بطری رو رو زمین کوبید...هزار تیکه شد

چان چشماشو بسته بود

دلش نمیخواست چیزی رو ببینه

کای یه بطری دیگ برداشت..درشو باز کرد و سمت چان رفت..جلوش نشست و بطری رو سمتش گرفت

-چانیولاا بیا یکم بخور... نمیتونی...(خودشو به گیجی زد)اوه دستات بستس؟؟نگو کار منه؟اوه لویی کیوتم...اشتباه میکنی من بهت لطف کردم اوردمت اینجا که باهم مست کنیم

و بطری رو رو سر چان خالی کرد و بلند خندید

صدای خنده اش بین صدای برخورد موج ها به صخره گم شده بود

دوباره بطری رو زمین انداخت..بطری هارو پی در پی زمین میزد به طوری که زمین پر خرده شیشه شده بود..نور مهتابو منعکس میکردن و شب تاریک و سردی بود

دریا مواج شده بود

کای دستاشو باز کرده بود و مستانه میخندید

بی توجه به اینکه بارون بهاری شونه ها و موهای حالت گرفتشو نم دار کرده بود

از حرکت ایستاد و به سمت چان قدم برداشت

دستشو زیر بازوی چان گذاشت و بلندش کرد

+یولی ممکنه دیر بشه..ممکنه نتونیم از صخره ی خوشبختی بپریم

و به سمت نوک صخره کشوندتش

شیشه های تیز پاهای برهنه چان رو زخمی میکردن

لب پایینیشو گاز گرفته بود و صورتش از درد جم شده بود

خرده شیشه های زیادی تو کف پاش فرو رفته بودن

همون لحظه صدای ترمز وحشتناکی باعث توقفشون شد

...

-هی هی سهون اونا نیستن؟؟

لوهان با فریادی که زده بودکیونکو از عالم رویاش بیرون کشید

+سهون تند تر برو اوناهاشن

قلبش داشت منفجر میشد

سهون هنوز کامل ترمز نکرده بود که کیونگ درو باز کرد واز ماشین بیرون پرید

با سرعت به سمت جایی که چان بود میدوید..

پاهاش تو شن سرد ساحل فرو میرفتن و همین باعث میشد ک از سرعتش کاسته شه

با تمام توانش داد زد

چانیوووووول

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now