چمن خیس؟!

59 9 0
                                    

با هزار زحمتی که بود بغضشو قورت داد

تو اون راهروی طویل ابی رنگ با استرس قدم برمیداشت

دستاشو به دیوار گرفته بود تا نیوفته

به یه دوراهی رسید..از کدوم طرف باید میرفت؟

به حس شیشمش اعتماد کرد و به راست پیچید

از کنار درهای زیادی میگذشت

انگار که وارد یه تیمارستان شده بود

وایب ترسناکی از دیوارا و زمین سردش بهش دست میداد

سرگردون با پاهایی که بی شک خون زیادی ازشون میرفت تند تند قدم برمیداشت و هر از گاهی به پشتش نگاه میکرد

سرش به اندازه کافی درد میکرد و توانایی گنجوندن افکار منفی بهش رو نداشت

این چجور عمارتی بود چرا تمومی نداره؟

به یه سری پله رسید ازشون بالا رفت....از عکسای کای پر شده بود

+بالاخره به یه سالن رسید ک سراسرش پنجره بود

تا چشم کار میکرد فقط عکس های کای دیده میشد

به یکی از پنجره ها نزدیک شد و به حیاط نگاه کرد

حیاط؟! کیونگ یه باغ خیلی بزرگ رو جلو چشماش میدید

چندین استخر تو ابعاد و اشکال مختلف قسمتایی از حیاط رو احاطه کرده بود

از تو یکی از راهرو ها صداهایی رو میشنید...

بوی شیرین کارامل و بوقلمون کباب شده بینیشو نوازش میداد...از گرسنگی چنگی به شکمش زد

الان وقت غش و ضعف رفتن نبود..نباید وقتو از دست میداد..هرلحظه ممکن بود دیده شه

از اون سالن بزرگ رد شد

اونقد چشماش دنبال در ورودی میگشتن که حالت تهوع بهش دست داده بود

حس میکرد همش داره دور خودش میچرخه

از دور یه در بزرگ رو دید که با درای دیگ تو اون خونه فرق داشت

بالاخره تونست دراصلی رو پیدا کنه..لنگ زنان به سمتش پا تند کرد

خیلی اروم دستگیره رو چرخوند در باز شد و موجی از هوای سرد به سمتش هجوم اورد

ولی خوشحال نبود..ازادی بدون چان معنایی نداشت

از پله ها پایین اومد

پاهاشو رو چمن نرم گذاشت

تلخ خندید

فرش قرمز وسط باغ رو دنبال کرد چون مطمئن بود به در اصلی میرسه

از بین درختا رد میشد که با شنیدن دویدن یه نفر سر جاش ایستاد

+وایساااا

نکنه پیداش کردن

کیونگ خودتو مرده فرض کن

حرفی بود که به خودش زده

+هییییی

بدنش میلرزید...بین درختا قایم شده بود و با رد کارپت فاصله ی چندانی نداشت

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now