مگه نه؟!

102 16 1
                                    

Writer pov
عرق کنار شقیقشو پاک کرد
دیشب به قدری خون بالا اورده بود که دهنش بی حس شده بود...شب؟؟.. اصن نمیدونست الان روزه یا شبه

جای خالی دندونشو حس میکرد

حتی یادش نمیاد کی بین ضربات کای به سر و صورتش دندونشو قورت داده 

در باز شد...نور مستقیم به چشماش میتابید

کای وارد اتاق شد...ناخوداگاه تنش میلرزید
+هی بک بیا اینو ببر..نمیخوام لباسام به خاطر توی حرومی نجس شن
با انزجار اینو گف و همون پسری ک همیشه سو رو به صندلی میبست وارد اتاق شد
دستشو دور بازوش پیچید که از درد ناله ی
بلندی کرد
حصار دستاشو تنگ تر کرد و پسرک زخمی رو رو زمین کشید
اه کثیف...زخم زیر بازوش سر باز کرده
دستاش خونی شده بود
سو زهرخندی زد
از راهرو های بزرگ ابی میگذشتن
همه چیز ابی بود...عمیق و ترسناک
امروز قرار بود یولارو ببینه مگه نه؟
Chanyeol pov
حیوونا ولم کنین...چی از جون منو همسرم میخاین..بگید کیونگم کجاس..کیونگسوووووو...کیونگممممممم...کیونگ منو کجا بردین
-هوووف چقد زر میزنی..دهن گشادتو میبندی یا با اسلحه ببندمش
مجبور شدم ساکت شم
بوی گل های نیلوفر ابی تو هوا پخش شده بود و اینو حس میکردم
یعنی منو کجا میبرن؟..خدایا کیونگم حالش خوبه مگه نه؟
وارد یه اتاق شدیم..منو رو یه صندلی بستن و چشم بندمو باز کردن
یه تخت دو نفره ابی...رو دیوار عکسای من به چشم میخورد...تعجب کردم..عکسایی ک هیچوقت متوجه حضور عکاسشون نشدم
اینجا دیگ کجا بود؟!
که همون لحظه در باز شد و من زنده زنده سوختم

...
خوشحال میشم اگه نظرای قشنگتونو برام کامنت کنین
و اگه از داستان لذت می‌برین ووت بدین!!!
لاو یو💜

Can I heist your embrace?!Where stories live. Discover now