《□ part : 16 □》

184 27 27
                                        

جونگ کوک از ماشین پیاده شد که نامجون و سوکجین هم پیاده شدن...

جونگ کوک: آم...کلید رو دادم به هوسوک...الان فقط میتونیم در بزنیم...چون کلید اضافی ندارم...

نامجون: خب اسکل...نمیگی ممکنه ی فکر احمقاته به سرش بزنه؟!...ی کلید اضافی درست میکردی...

سوکجین: وای...بسه...بریم تو...مُردم از نگرانی...

سوکجین رفت جلو و در زد...هیچ جوابی نگرفت...نگران به سمت نامجون و جونگ کوک برگشت...
جونگ کوک رفت جلو و اینبار محکم تر در زد...
هیچ جوابی نشنید...

جونگ کوک : زنگ بزنم به آتش نشانی؟...

نامجون: اسکل زنگ بزن به ی کلید ساز...

سوکجین با شنیدن کلید ساز لبخندی روی لبش اومد و گفت: میخوامممم زنگ بزنم به یوگیوم نامجونننن...

نامجون: اوه فکر خوبیه...اون بچه خلافکار ماهریه...

جین شماره ی یوگیوم رو گرفت و فوری بعد از شنیدن صدای یوگیوم گفت: اوه یوگیوم شی...حالت چطوره؟...ببینم میتونی به ادرسی که برات میفرستم بیای؟...

یوگیوم: آه باز نامجون انگشتش توی بطری گیر کرده؟...

جین از اون خنده های شیشه پاک کنی ای تقدیم یوگیوم کرد و گفت: رفیقم توی خونه گیر کرده و ما کلید نداریم...حالشم..معلوم نیس خوبه یا نه...خودتو زود برسون بِچ...

یوگیوم: تو فعلا برو کونتو برای اون نامجون دیکهد تکون بده...باااای...

و یوگیوم تلفن رو قطع کرد و به آدرس فرستاده شده توجه کرد...کلا ده مین راه بود...
پس فوری لباس پوشید و راه افتاد...

(ده دقیقه بعد)

یوگیوم با رسیدن دَم اون خونه پیاده شد و رو به جین و نامجون گفت : این آقا خوشتیپه رو معرفی نمیکنید؟...

جین : ایشون جئون جونگ کوکه اعظم هستن...

یوگیوم همونطور که با تجهیزاتش به سمت در خونه میرفت گفت: از ماشینت معلومه پولداری... بچه مایه داری...لابد از اون بی عار و درد هایی که توی ناز و محبت بزرگ شده...
هر روز هم سوار ی مدل جدید ماشین میشه...ی روز پورشه...ی روز BMW ی روزم بوگاتی و فِراری....

جونگ کوک از حرفای یوگیوم خونش به جوش اومده بود ولی...تک تک حرفای یوگیوم درست بود...جونگ کوک توی پول غرق بود...ولی ی چیز نداشت...

جونگ کوک: آره درسته...ولی تا وقتی که ی چیز زندگیت کنارت نباشه خوشبخت نیستی یوگیوم شی...من عشقم کنارم نیس...من مهمترین فرد زندگیم رو تخت بیمارستانه...پس همچین هم خوشبخت نیستم...

*چیک...

در خونه با صدای چیک مانندی باز شد و جونگ کوک خودشو داخل خونه پرت کرد...
با دیدن خونه توی اون وضعیت...

《count me out》Where stories live. Discover now