تهیونگ:کوکککک....بلند شوووو...خواب موندیمممم...یونگی و جیمین بیست و پنج بار زنگ زدننننننن....بلند شوووو...باید قبلش ی سر بریم پیش هوسوک...
تهیونگ در حالی که اینور و اونور میپرید...در حال صدا زدن جونگ کوک بود
جونگ کوک در حالی که دستاشو برای بغل باز کرده بود گفت: آه...بیا بغلم ی ربع دیگه بخوابیم...
تهیونگ: جونگ کوکککککککککک......گفتم پاشووووو....
جونگ کوک: بوس اول صبحی هم نمیدی؟...
تهیونگ: من مسواک زدم...و تو الان دهنت بو گوه میده....پس نه!!!
جونگ کوک: پس من میخوابم...چون هیچ انرژی ای ندارم...
تهیونگ به سمت جونگ کوک رفت و لگدی به شکمش زد و گفت: پا میشی یا....
حرفش با پرت شدنش روی تخت قطع شد...
حالا الان جونگ کوک روش بود و تهیونگ سعی میکرد دست های عضله ایه این بانیه خشن رو کنار بزنه...چون لامصب...ساعت دوازده ظهر بود...و به یونمین قول داده بودن که ساعت دَه صبح برن کمکشون...و فاککک به این دستای پر قدرتِ کوک...
جونگ کوک: یا چی بیبی؟ هوم؟!...
تهیونگ: آه...برو کنار از روم...بانیه ی عضله ای...گمشو کنارررر....
جونگ کوک: تا از اون لبای خوشگلت کام نگیرم...هیچ جا نمیرم بیبی...
جونگ کوک گفت و لباشو روی لب های تهیونگ کوبید...با دلتنگی همو میبوسیدن...و با ولع لب های همدیگرو میک میزدن...
زبون جونگ کوک میخواست وارد دهن ته بشه و تهیونگ کی بود که ی فرنچ کیس از جونگ کوک رو رد کنه؟...
زبون جونگ کوک وارد دهن تهیونگ شد و ناله های تهیونگ توی اون بوسه ی خیس و درتی غرق شد...جونگ کوک جای به جای دهن تهیونگ رو با زبونش کشف میکرد و برای کشفیات بیشتر تلاش میکرد( خودم پاره ام...کشفیات بیشتر😂😂)
بعد از سیر شدن از اون لبای خوردنی ازشون دل کند و از روی تهیونگ بلند شد و پیشونیه پسر زیباش رو بوسید و در آغوش گرفتش...
تهیونگ: آه...میدونی...کاش زودتر تصادف میکردم...چون قبلش هیچوقت انقدر با احساس منو نمیبوسیدی...و انقدر منو لوس نمیکردی...ولی اینو بدون که اگه اینجوری ادامه بدی بدجور لوس میشما....خود دانی...
جونگ کوک: چیه بیبی...دلت برای ددی جونگ کوکِ خشن تنگ شده؟...به اونم میرسیم...فقط توی سکس لاو...در ضمن...من لوس بودنت هم دوست دارم...
جونگ کوک نگاهشو به لب های متورم و قرمز تهیونگ که نتیجه ی بوسه ی جذابشون بود داد و لبخند رضایت مندانه ای زد و گفت: لبات...بعد از بوسه...خوردنی تر میشن...
تهیونگ با فهمیدن اینکه...اگه همونجا بشینه....ساعت چهار بعد از ظهر هم به کمک یونمین نمیرسن...فوری بلند شد و گفت: فاککک بهت...منو انقدر غرق بوسه کردی...به کل یادم رفت....دارم میرم حموم...چون...باید زود بریم خونه ی جیمین و یونگی...یونمین کلی زنگ زدن...پاشو فاکررر...
YOU ARE READING
《count me out》
Fanfictioncouple: kookv_ namjin_ sope_yoonmin_*Secret couple* genre: daddy kink_ bdsm_ romance_ gay couple _adventure Writer: elenshia خلاصه: تهیونگ پسری بیست و یک ساله که مقاله و مجله نویسه و هیچوقت پدر و مادرش رو ندیده و تا قبل فوت مادر بزرگش پیش اون زندگ...
