حدودا دو ساعتی میشد که هوسوک روی تخت بیمارستان بدون هیچ حرکتی خوابیده بود و یونگی و جیمین توی راهرو راه میرفتن و فکر میکردن...
یونگی داشت فکر میکرد که هوسوکش از مشروب و موادمخدر و حتی سیگار متنفر بود...ولی الان بخاطر خوردن دوتا بطری بزرگ روی تخت بیمارستان بود...
سرشو توی دستاش گرفت...سر دردش بخاطر نبودن امید زندگیش کنارش بود...
امیدی که خودش روی تخت بیمارستانه...
و کی اینکارو باهاش کرده؟
خودِ یونگی....
جیمین که دیگه صبرش تموم شده بود گفت: میشه برم داخل؟...
جین هنوزم توی اتاق بود...و جیمین هم وارد اتاق شد و به جین نگاه کرد که لوله هایی رو توی سطل آشغال مینداخت...
جیمین متوجه شد اون لوله ها رو وارد دهن هوسوک کرده بودن...
جین دستکش هاش رو در اورد و کنار هوسوک نشست...
جیمین هم رو به روی جین روی صندلی کنار هوسوک نشست...
جین حالا که با جیمین تنها شده بود مهمترین سوالش که ذهنشو در گیر کرده بود به زبون اورد...
جین: کدومشون رو بیشتر دوست داری؟..یونگی رو یا هوسوک رو..؟
جیمین دست هوسوک رو گرفت و به جین خیره شد و گفت: تو چی؟ سیکس پک های نامجون رو دوست داری یا چال های گونه اش؟ یا حتی دیکش؟...
جین که جوابشو گرفته بود سرشو پایین انداخت و گفت: خیلی عاشقی...منم زمانی که عاشق نامجون شدم همینجوری بودم...
با دیدنش قلبم اونقدر محکم توی سینه ام میکوبید که احساس میکردم الانه که از توی قفسه سینه ام بپره بیرون...
جیمین: فکر میکنی الان قلبم آرومه ؟...گرفتن دست هاش...و انگشت های بلندش...برای بوم بوم زدن قلبم کافیه...
جین: خوب درکت میکنم....عاشق بودن اونجاش سخته که باید تحمل کنی..باید صبر کنی و ببینی اون دوستت داره؟ اصلا این حس دو طرفه اس؟...اونجاست که ممکنه با هر حرفش بشکنی...اونجاس که با هر حرفش ممکنه خورد شی....
جیمین سر تکون داد و گفت: کاری که میخوام بکنم بین من و تو میمونه؟
جین سر تکون داد و جیمین نزدیک صورت هوسوک غرق در خواب شد و بوسه ای رو لب های هوسوک گذاشت و روی لب هاش زمزمه کرد: دوستت دارم جانگ هوسوک....بیشتر از همه ی زندگیم...همه چیز...
اگه جیمین میدونست که هوسوک ده دقیقه ای هست به هوش اومده و داره کارای جیمین رو میبینه قطعا پا به فرار میذاشت....
ولی هوسوک سکوت کرد تا ادامه رو ببینه و بشنوه!!
جیمین بلند شد و به سمت در رفت و ازش خارج شد و بعدش یونگی وارد اتاق شد و رو به جین پرسید: نگرانشم...کی به هوش میاد؟...کارای تولد مونده...خیلی کار داریم....
YOU ARE READING
《count me out》
Fanfictioncouple: kookv_ namjin_ sope_yoonmin_*Secret couple* genre: daddy kink_ bdsm_ romance_ gay couple _adventure Writer: elenshia خلاصه: تهیونگ پسری بیست و یک ساله که مقاله و مجله نویسه و هیچوقت پدر و مادرش رو ندیده و تا قبل فوت مادر بزرگش پیش اون زندگ...
