گوشیتو خاموش کن☔🔪

1.9K 675 124
                                    

اون روز بکهیون وقتی چشماش رو باز کرد حس بهتری داشت، زودتر از همیشه بیدار شد و بعد از دوش سبکی که گرفت جلوی میز آرایشش ایستاد و موهای خیسش رو سشوار کشید.

کمی از مرطوب کننده هایی که دیروز با چانیول خریده بود به پوستش زد و ابروهاش با تعجب بالا فرستاد شدن.

در کل پوست سفید و صافی داشت ولی باورش نمیشد اون کرم ها هم اینطور تاثیر داشته باشن....حس میکرد حالا پوستش به نرمی پوست نوزاد شده!

کمی بالم لب توت فرنگی به لب هاش زد و دستی توی موهای لختش کشید...هووووم خوب شده بود!

یونیفرم مدرسش رو طبق معمول همیشه پوشید و بدون اینکه کتش رو تنش کنه با برداشتن کیفش از اتاق خارج شد...به طرز عجیبی دوست داشت ریکشن چانیول رو ببینه!

دقیقا نمیدونست چانیول باید به چی ریکشن نشون بده ولی دوست داشت یه چیزی ازش دریافت کنه...خودشم دلیلی برای این ذوق پنهونیش نداشت و تنها راهی که داشت اهمیت ندادن به این قضیه بود.

کتابش تقریبا داشت تموم میشد و بکهیون توی خوندن آخرین کلماتش جوری وقت کشی میکرد که انگار هنوز آمادگی خداحافظی با کارکتر های داستانش رو نداشت!

با ایستادن سرویسش جلوی در مدرسه، از ماشین پیدا شد و همون‌طور که هندزفری رو توی گوشش گذاشته بود کتاب عزیزش رو جلوچشماش گرفت و داخل مدرسه شد.

بدون اینکه توجهی به نگاه خیره بقیه داشته باشه سمت کلاسشون رفت و وقتی جلوی در کلاس قرار گرفت حس کرد قلبش بیشتر از هر لحظه دیگه ای در حال تپشه!

«ببینم بلدی خودتو جمع کنی یا نه بک»

سر خودش غرغر کرد و داخل کلاس شد، مستقیم به سمت میز خودش حرکت کرد، کتابش رو روی میز گذاشت و با جدا کردن هندزفریش از گوشاش و قرار دادنش روی کتابش نیم نگاهی به بچه های کلاس که تقریبا بهش زل زده بودن انداخت.

_چشونه؟!

زیر لب زمزمه وار گفت و صندلیش رو عقب کشید و پشت میزش نشست...عجیب بود ولی چانیول هنوز نیومده بود، از کجا معلوم، شاید داشت یه گوشه این مدرسه آتیش میسوزوند!

«اومد ازش میپرسم»

وقتی کتابش رو باز کرد و با زدن دستش زیر چونش قبل از اینکه مشغول خوندن دوباره کتابش بشه با خودش فکر کرد، پنجره کلاس باز بود و باد ملایمی که هر چند لحظه یکبار موهاش رو نوازش میکرد موقع خوندن بخش رمانتیک کتابش حس خوبی بهش میداد.

_چانیول داری چیکار میکنی؟

چند متر اونطرف تر پشت در کلاس، پسر تپلی که همیشه کنار چانیول دیده میشد سر رسید و باعث شد نگاه هول شده پسربلند تر از چهره پرستیدنی بکهیون جدا بشه و سریع به سمت دوستش برگرده.

𝑐𝑢𝑝𝑐𝑎𝑘𝑒 𝑝𝑟𝑜𝑚𝑖𝑠𝑒🧁Where stories live. Discover now