27: I'm in pain

886 189 404
                                    

با این پارت اهنگ 6.18.18 بیلی ایلیش رو گوش بدید🙂

•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

کت و شلوار مشکی که همراه زین خریده بودن رو پوشید،کروات سرمه ای که زین عاشقش بود رو به گردنش بست،کفش هایی که زین تو سفر فرانسه براش خریده بودن رو پوشید...

ل:زین دوست داری کدوم عطرمو بزنم؟تو هیچوقت نگفتی کدوم یکی از اینا موردعلاقته پسر بد!

منتظر جوابی از جانب زین خیالی نشد و خاطرات رو تو سرش مرور کرد.زین گفته بود عطر موردعلاقش رو بدن لیام چیه؟

*زین_میشه این ادکلنای مسخررو بذاری کنار؟لی من بوی خودتو دوست دارم،حالام از جلوی میزت بیا کنار تا بریم بیرون اون هواپیما بدون ما بلند نمیشه*

اوه زین گفته بود بوی خود لیام خوبه.

لیام_باشه من هیچی نمیزنم اما مطمئن نیستم بقیه مثل تو بوی بدنمو دوست داشته باشن زین!اگه به محض نزدیک شدن جلوی دماغشونو گرفتن تقصیر توعه!

به حرف خودش خندید و صدای خنده زین هم تو سرش پخش شد.
اگه لیام پیر میشد و الزایمر میگرفت ممکن بود صدای زین و حرفهاش رو فراموش کنه؟

نفس لرزونش رو بیرون داد و تو ماشین نشست
لیام_زین کاش اونقدری زنده بمونم که یه تکنولوژی اختراع شه تا صداها و خاطرات ذهنمو ضبط کنه،من بهشون نیاز دارم...

لیام_اگه تا اون موقع زنده نمونم چی؟زین خاطراتت نابود شه من چکار کنم...

لیام فقط میخواست زمان به عقب برگرده تا مرخصی نمیگرفت و با زین به اون پرواز میرفت،تلفن رو روی عزیزتریتش قطع نمیکرد و اونشب...اونشب اصلا از زندگیش حذف میشد.

یا شایدم میخواست معجزه شه،زین تو اون پرواز نبوده باشه و الان تو قبرستون کنار لیام باشه تا تن همکاراشونو به خاک بسپارن.
تمام خواسته هاش غیرممکن بود.

لیامی که واقع بین ترین بود الان غیرممکن ترین چیزهارو ارزو میکرد و میخواست. مثل گرمای دست زین که همین حالا رو دستش بشینه و با لبخند بهش بگه"لی،خودتو اذیت نکن منو تو همو داریم"

با یاداوری صدای زین که تقریبا یه هفته پیش این جملرو گفت اشک دیدش رو تار کرد.

لیام دیگه چیز‌ واقعی براش وجود نداشت...
واقعی ترین اون زین بود و حالا زینم تبدیل به یه رویای غیرممکن شده بود.

Hurting meWhere stories live. Discover now