34: My heart,My everything

1K 174 500
                                    

سم:مالیک حالت خوبه؟
لبشو گاز گرفتو کمی روی صندلی جا به جا شد
ز:چی؟

لیام قهوشو از ماگش سر کشیدو پوزخندی زد که از چشم زین دور نموند،اون بایدم به شاهکارش افتخار میکرد!

رسما زین‌ پایین تنش رو حس نمیکرد و درد خفیفی تو ناحیه سینهاش داشت که حدس میزد به خاطر گاز و مکیدنای‌ وحشیانه لیام باشه.

اون مرد واقعا دیشب غیرقابل کنترل شده بود و البته که زین بابت اینکه لیامش رو دیوونه کرده پر از افتخار و غرور بود!

اینکه تو چشم عشق ۱۰سالش جذاب باشه صددرصد موردعلاقش بود
س:میگم حالت خوبه؟به نظر پریشون میای!

زین‌ نگاه حرصی به لیام انداخت و به اجبار لبهاش رو به شکل لبخند دراورد
ز:اوهوم!خوبم عالیم،فقط یکم کمرم درد میکنه

دروغم نگفت،عالی بود اما درد جسمانیش اجازه نمیداد که از توجهای لیام لذت ببره

وقتی با نوازش و بوسه بیدارش کرد،مدام حالش رو میپرسید،برای پایین اومدن از پلها بغلش کرده بود؛همه اینا اولش برای زین مثل رویا بودن اما درد پایین تنش و کبودیای گردن لیام بهش ثابت میکرد این اتفاق واقعا افتاده!

تام بشکنی زد و با صدای بلند شکایت کرد.
ت:به خاطر تشکای مزخرف کابین درسته؟

زین خوشحال از اینکه همکارش بهونه ای دستش داده سرشو تکون داد و سعی کرد به خندهای ریز لیام توجه نکنه
ز:دقیقا!اون تشکای فاکی تمام ستون فقراتمو شکوندن

با حرص گفتو به لیام‌ نگاه کرد،تشک زین درست اون گوشه کابین ایستاده و قهوه میخورد

ت:میفهمم چی میگی مرد!منم هرموقع میخوابم اونجا وضعیتم این مدلی میشه
ز:باید بگیم تشکارو عوض کنن

وقتی تام برگشت تا صفحه کنترل رو چک کنه
لیام سمت زین اومد و جلوش ایستاد.با دستاش موهای ابیشو به بالا شونه زد

ل:بیب چیزی میخوای برات بیارم؟
زین لبهاش رو اویزون کرد و انگشت اشارش رو سمت ماگی که دست لیام بود گرفت

ز:نه لیوم،اون قهوست؟
ل:اوهوم میخوری؟بگم بیارن برات؟
ز:اوم نه،مال خودتو بده

زین و لیام بی توجه به نگاهای متعجب دو همکارشون باهم حرف میزدن و بهم لبخند میزدن
ل:یعنی همین مدلی لیوان قهومو بهت بدم؟

ز:هی لیوم!مگه من بلوبریت نیستم؟
زین با لبای اویزونو اخم گفتو از پایین به لیامی که جلوی پاش ایستاده بود نگاه کرد

لیام سرشو خم کرد و محکم پسر لوسشو چند بار بوسید.
ازش جدا شدو ماگ قهوش رو به زین داد

ل:یکم تحمل کن یه ساعت دیگه میرسیم میریم هتل استراحت میکنیم
سم نتونست طاقت بیاره و با تک سرفه ای حضور خودشو یاداور اون دو "دوست"کرد

Hurting meWhere stories live. Discover now