3: Falling

1.5K 306 312
                                    

سکوت خیلی وقتا بهتره. ذره ذره از جونت کم میکنه و باعث عذاب دادنت میشه اما ممکنه از شکستن قلبت جلوگیری کنه
و زین ترجیح میداد سکوت کنه.
عشق و احساسشو از لیام پنهان کنه و یواشکی عاشق باشه.

هیچوقت دلش نمیخواست با درمیون گذاشتن احساسش با لیام، توجه و محبتش رو از دست بده

با گفتن احساساتش همه چیزو خراب میکرد.
لیام اگه میفهمید دیگه هیچی مثل سابق نمیشد و زین به هیچ وجه نمیخواست این اتفاق بیوفته

لیام فردای روز تولد زین رو یه جشن دونفره گرفت و حسابی براش جبران کرد و حالا هم به خونه برگشته بودن

لیام رو تختش دراز کشیده بود و چند دقیقه ای میشد که بیدار شده
بود اما به هیچ وجه حس بلند شدن از رو تختش رو نداشت.

اتاق تاریک بود و هوای پاییزی بدجوری روش تاثیر گذاشته بود و کمی بی حوصله به نظر میرسید.

چند دقیقه ای گذشته بود که بالاخره بلند شد و چشماشو با پشت دستش مالوند.

هنوز احساس خستگی میکرد ولی اون دیگه عادت کرده بود.
همیشه بعد پرواز این حس رو داشت. به هرحال اونا پروازای طولانی داشتن احساس خستگیش طبیعی بود.

همونطور که به سمت حمام میرفت پیرهنشو از تنش دراورد و تو سبد انداخت.

شلوار و باکسرش رو هم دراورد و داخل حمام رفت.
وان رو با اب گرم و کف پر کرد.

یکم بعد اروم داخلش دراز کشید و چشماشو بست. عضلات بدنش کم کم از حالت منقبض شده درومدن و اون داشت احساس ارامش میکرد.

چند دقیقه ای تو همون حالت موند و با فکری که به سرش زد چشماشو باز کرد.

اون هنوز هیچ هدیه ای به زین نداده بود. درسته که خیلی جاها اونو تو فرانسه برده بود ولی به هرحال هدیه ش رو هم باید میداد.

موبایلش رو از کنارش برداشت و کمی تو گوگل گشت تا چیز موردنظرش رو پیدا کنه.

با پیدا کردنش لبخند بزرگی زد و هلی کوپتری برای فردا رزرو کرد.

زین پرواز کردن با هلی کوپتر رو دوست داشت و به دلیل مشغله ی زیاد مدت زیادی میگذشت که انجامش نداده بود.

لیام با فکر این که حتما خوشحال میشه لبخند بزرگی زد و نفس عمیقی کشید.

همون موقع تلفنش زنگ خورد و با دیدن اسم زین رو اسکرین گوشی ابروهاشو بالا داد و جواب داد.
لیام_هی

زین_هی لیام
لیام_چطوری زین؟ چیزی شده؟
زین_باید اتفاقی بیوفته که بهت زنگ بزنم؟

لیام_نه منظورم این نبود.
زین_میدونم. تو کجایی؟ صدات چرا داره اکو میشه؟

زین با تعجب گفت و لیام خندید و بعد از خمیازه کشیدنش گفت:
لیام_حمام. تو حمامم زین
زین_نخوابیدی؟

Hurting meWhere stories live. Discover now