Part 45

394 103 468
                                    

تقریبا دو ماه از آن روز غمگین گذشته بود
ولی شاهزاده نگرانی اش یکذره هم از
بین و کم نشده بود.

جانگکوکش مبتلا به اختلال دو شخصیتی و دو قطبی شده بود و گاهی نرم حرف میزد ولی
لحظه ای بعد عصبی میشد و با فریاد و پرخاش حرف میزد و رفتار میکرد.

کنار از اینها؛پسرک هروز یک روش خودکشی را امتحان میکرد.
یکبار از روش خفه کردن خودش.
بار دیگر با خوردن مواد شویینده قوی و خطرناک.
یکبار دیگر هم با خفه کردن خودش در وان حمام و اب برکه/حوض در باغ سلطنتی و....

نه فقط خودکشی،بلکه به خودش و بدنش هم آسیب میرساند.‌

کارهای مانند ریختن پارافین داغ بر روی پوستش....
چنگ زدن خودش....
زخمی کردن دستان و بدنش با ناخن های بلندش....
شکستن دست،مچ،زانو،پا،انگشتان و....
*با پایین اوردن دمای بدنش و سعی در خون دماغ کردن....
(خیار بی همتا:وقتی دما هوا خیلی پایین باشه و سرد باشه باعث میشه که خون دماغ بشی.کوک دمای اتاق و بدنشو پایین میاره تا خون دماغ بشه و سرما بخوره)

دیر به دیر غذا خوردن و داشتن ضعف و از حال رفتن....
بیخوابی....
کندن پوست لب‌ و زخمی کردن لبش....
کندن پوست و لایه های کلفت کنار انگشتانش
با تیغ و چاقو....
مسموم کردن خودش با خوردن غذاهای که باهم سازگار نیستند و باعث مسمومیت میشود....
کمبود کردن بدنش با میله آهن شومینه و....
بریدن لای انگشتانش با کناره کاغذ....
کندن ناخن هایش از ریشه و خون ریزی از انگشتانش....
و.....

کنار از اینها،درخواست های عجیبی هم از شاهزاده میکند.
وقتی کاری میخواهد که شاهزاده انجام بدهد با لحنی ارام درخواست میکند.
ولی درخواست های مثل بغل کردن،بوسیده شدن و... نیستند!بلکه درخواست های که درد و غم بهمراه دارد.

ماننده:بعضی موقع ها که شاهزاده و پسرک در اتاق هستن؛موقعی که تهیونگ درحال اماده سازی داروهایش است تا به پسرک بدهد و وقتی که تهیونگ درحال گذاشتن دارو و قرص در دهان پسرک است؛

جانگکوک بعد از به سختی قورت دادن قرص و خوردن دارو،با دستان باند پیچی شده اش به آرامی پیراهن شاهزاده را می‌گیرد و شاهزاده را نگه میدارد و تهیونگ با لحنی ارام و ملایم میپرسد:

—چیزی میخوای؟

و پسرک دست شاهزاده را می‌گیرد و آن را به سمت گردنش هدایت میکند و با لحنی ارام درخواست میکند:

+میشه خفه‌ام کنی؟جوری که نفسم بند بیاد و اشک از چشمام سرازیر شه.مثل اون موقع ها که از من بدت میومد.میشه؟

با لبخندی ملایم و چهره زیبا ولی شکسته اش درخواست میکرد و دست بزرگ شاهزاده را بر روی گردنش فشار میداد.

꧁𝑊𝑖𝑛𝑔𝑠꧂  Where stories live. Discover now