با صدای آشنای،چشمای که بخاطر گریه پف کرده بودن و باز کرد.
&کوک...جونگ کوک بیدار شو.
از پشت نگاهی به جیمین انداخت و نگاهشو دوباره به روبرو داد.
اروم زیر لب گفت:+بیدارم.
جیمین پرسید:
&حالت خوبه؟میتونی بلندشی؟
پسرک اروم زمزمه کرد:
+اره.
جیمین نفس راحتی از جواب جونگ کوک کشید و کمکش کرد بلندشه و روی تخت بشینه.
پسرک روی تخت نرم نشت و به قیافه جیمین که شوکه بنظر میرسید نگاه کرد.
اخم کوچیکی کرد و گفت:+چیزی...شده؟...چرا اخم...کردی؟حالت...خوبه؟
جیمین با حرف پسرک به خودش اومد و خنده ای از روی اجبار کرد و گفت:
&ار...اره اره...حال...م...خوبه!!!
پسرک اخمش بیشتر شد و باشه ارومی گفت.
جیمین فوری بحثو عوض کرد و گفت:&برو حموم...کمی ذهنت اروم میشه...چیتونت هم بده،بدم به خدمتکارا بشورن برات.
پسرک سرشو به نشونه باشه حرکت داد و جیمین لبخند ملیحی زد.
&باشه.پس من برم.....
جیمین میخواست از روی تخت بلندبشه و بیرون بره که دستش توسط دستای باریک جونگ کوک اسیر شدن.
پسرک پرسید:+جیمین...چیشده؟
جیمین به لکنت افتاد:
&هی...چی...چرا...داری...میپرسی؟
لبخندش از روی مجبوری بود که مبادا پسرک شک نکنه.
پسرک پرسید:+معلومه یه چیزی هست که به من مربوطه و...داری ازم...قایم میکنی.
جیمین فوری واکنش نشون داد و گفت:
&نه نه...واقعا هیچی نیست.
+پس اگه واقعا هیچی نیست...بهم بگو...تا مطمئن شم.
+امممم...چیزه....جیمین میخواست چیزی بگه که در اتاق باز شد و هوسوک به همراه چندتا خدمتکار وارد اتاق شدن:
~جیمین!!!!هنوز آمادش نکردی که!وای خدا!...تهیونگ قاطی کرده.
روبه خدمتکارا گفت:
~سریع برین حموم رو آماده کنین.
خدمتکارا اطاعت کردن و به سمت حموم رفتن.
YOU ARE READING
꧁𝑊𝑖𝑛𝑔𝑠꧂
FanfictionName:wings Genre:romance,drama,supernatural,smut,historical,angst,fantasy main couple:vkook Side couple:✖️ Write by: Unique cucumber/wanyin