Part 18

666 142 84
                                    

چشماشو به سختی باز کرد.
اطرافشو برسی کرد و وقتی فهمید توی اتاق خودشه تعجب کرد.
توی این ساعت باید درگیر شمشیر بازی با جین باشه.
اخمی کرد و میخواست از روی تختش بلند بشه ولی با درد شدیدی که توی‌شکمش ایجاد شد باعث شد دندوناش روی هم فشرده بشن و از بلند شدن دست بکشه.
دست روی شکمش گذاشت و
دستش نوتر پارچه ای که دور کمرش پیچیده شده بود کشید رو احساس کرد.
نگاهی بهش انداخت و با دیدن باندی که دور‌ کمرش پیچیده شده ابروی بالا انداخت.
با کمک پاتختی کنارش بلند شد.
بخاطر دردی که شکمش پیچید دستشو روش گذاشت و اخم کرد.
همونطور که دستش روی شکمش بود،به سمت اینه قدم برداشت.
روبه‌روی اینه وایستاد وبه بالاتنه بدون پوشش نگاهی انداخت.
نگاهشو به زخمی که دورش باند پیچیده شده بود انداخت و پوزخندی زد.
انگشت اشارشو روش حرکت داد و زیر لب گفت:

—جسور هم بودی ولی نشون ندادی عروسک.

پوزخندشو اینبار صدا دار زد.
داشت خودشو توی اینه نگاه میکرد که یک لحظه صدای باز شدن در اتاقش و ورود چهارتا خدمتکار نگاهشو از خودش از توی اینه گرفت و کمی سرشو برگردوند.
توی دست هر خدمتکار یک وسیله بود،یکی ظرف ابی،دیگری باند،خدمتکار سوم پارو و خدمتکار اخر که از همه جوون‌تر و کن ین تر میومد سینی که توش دارو های شاهزاده چیده شده بودن دستش بود.
سرشو وسایلو روی میز عسلی چرخ داری گذاشتن و سرشون بالا آوردن و با دیدن شاهزاده که بهوش اومده و از جاش بلند شده گفتن:

[شاهزاده!...بلاخره بهوش اومدین!...چرا بلند شدین؟...بنشینید باید باندتونم عوض کنم سرورم!
—همینطوری عوض کن.
[چشم سرورم!

خدمتکارها به طرف شاهزاده رفتن و شروع کردن به عوض کردن و زد عفونی کردن زخم روی شکم شاهزاده.
باند دور شکم شاهزاده رو باز کردن و یکی از خدمتکارا دستمال  سفیدی که دستش بود رو به آب اغشته کرد و خیلی اروم روی زخم شاهزاده کشید.
دستمالو کنار گذاشت و باند جدیدی به دور شکم شاهزاده بست.دارو های شاهزاده رو دادن:

[شاهزاده لباس هاتونو بیارم؟

شاهزاده سرشو کمی بالا پایین کرد.
سه خدمتکار بزرگ ار به سمت کمد شاهزاده رفتند و لباس که سرشونه هاش آویز های خاکستری داشت رو دراوردن!
خدمتکار جوون و کم سن و سال تر گوشه ای وایستاده بود و سرشو پایین انداخته بود.
خدمتکارا به سمت شاهزاده رفتن و شروع کردن به تن کردن لباس های شاهزاده.

بعد از تمومش شدن کارشون،تهیونگ ابروی بالا انداخت و رو به خدمتکار جوون گفت:

—من تاحالا تورو اینجا ندیدم!
[اسمش الیسه.تازه کاره
—چندسالشه؟
[۲۳سالشه
—قبلا جای کار میکرده؟
[بله.قبلا توی فاحشه خونه بوده.

꧁𝑊𝑖𝑛𝑔𝑠꧂  Where stories live. Discover now