|| Season 4 • EP 6 ||

445 74 128
                                    

فصل چهارم : بخش ششم (خریت مسری)

دیگه زیادی داشت طول می کشید و تقریبا از این بلاتکلیفی به ستوه اومد، این بیقراری با ضرب ریز و آروم پاهاش روی زمین نمود پیدا کرد و به وضوح بی طاقت شدنش رو نشون میداد. اما برخلاف تصورش بالاخره بعد از نوشیدن مشروب _  همونطور که میزبان گفته بود، وقت رفتن به سوئیت های لاکچری و اختصاصی مهمونها رسید.

چشم های سهون بی اراده بعد از تموم شدن تشریفات جشن به سمت میزی که تا لحظه¬ای پیش کای پشت اون نشسته بود چرخید اما از دیدن جای خالی رفیقی که حتی نتونست بهش سلام کنه کاملا شوکه شد.
استفهام آمیز اطراف رو از نظر گذرود و بی اینکه جوابشو بگیره همچنان جای خالی کای به چشمش می اومد، خواست زودتر به چانیول اطلاع بده که صدای سرخوش و جذاب لی درست از فاصله¬ی چند قدمی درحالی که به سمتِشون میومد حواس سهون رو جلب کرد.

اینجا سهون گیج از غیبت ناگهانی کای و چشم های چانیول، درست مثل شیری گرسنه قدم به قدم مسیر مردی رو که نزدیکشون می شد، علامت می زد.

«آقایون نمی تونم بگم چقدر از دیدنتون خوشحالم...»
حالا دیگه کاملا بهشون رسید و به دنبالش دکمه¬ی کتش رو باز کرد و دست هاش رو توی جیب شلوارش فرو برد.

در جواب این خوشامد گویی، سهون با نگاهی سرد و بی حس سری تکون داد اما چان بی هیچ کلامی به سمتش حجوم برداشت و تو یه چشم بهم زدن یقه¬ی کتش رو توی مشت گرفت:
«بهتره بخاطر زحمتی که بهم دادی دلیل قانع کننده¬ای داشته باشی وگرنه برام فرقی نمی کنه توی چه جهنمی ایستادم... اگه قرار باشه بعد از این نمایش مسخرت دست خالی برگردم همینجا زیر پام لهت میکنم»
خشمش رو از بین دندوناش روی صورت رفیق قدیمیش کوبوند، کسی که این اواخر هیچ شباهتی به خود گذشتش نداشت.

عکس العمل ییشینگ خنده¬ی شیرینی بود که طبق معمول چالش رو عمیق تر کرد. آروم دستشو روی ساعد چان گذاشت و همونطور که با لبخند سعی داشت همه چیزو به مهمون هایی که تک و توک حواسشون به درگیری جلب شده طبیعی نشون بده _ یقش رو آزاد کرد.
«بیخیال چان، من امشب دعوتت نکردم که باهم بحث کنیم. تو حق نداری از دست من ناراحت باشی نکنه فکر می کردی قرار نیست هیچ وقت کاری که با من کردی رو جبران کنم؟!! *نگاه بی حسش بعد از گفتن این جمله به حالت قبل برگشت و سرخوش تر ادامه داد* میخواستم یکم باهاتون بعد از مدت ها خوش و بش کنم اما اگه تو انقدر بی طاقتی خوش ندارم دوستمو اذیت کنم پس بهتره شما رو به اتاقی که از قبل مخصوص ملاقاتمون تدارک دیده شده دعوت کنم.»

توی تمام مدتی که ییشینگ با خیالی آسوده و سرحال صحبت می کرد چشم های به خون نشسته چان همراه ابرو های گره کردش، فقط حرکت لبهای ییشینگ رو میدید تا بتونه از توش چیزی رو که دنبالشه حدس بزنه  اما تلاشش کاملا بی نتیجه موند اون هم وقتی رئیس جانگ اینطور ماهرانه با کلمات و احساسِ صورتش بازی می کرد.

" BLACK Out " [Complete]Where stories live. Discover now