پارت 1

7K 910 159
                                    

$چیزی پیداکردی؟
÷نه هنوز
نامجون آهی کشیدو کتاب پیشگوی بزرگ وبست،این دهمین باری بود که این کتاب 3هزارصفحه ای رو زیرو رومیکرد تا نشونه ای از جفت آیندشون بدست بیاره ولی اون پیشگوی احمق فقط راجب زیباییش حرف زده بودو حتی راجب جنسیتشم چیزی نگفت همین موضوع باعث میشد بدن واون پیشگوی دودی شده رو از خاکستر بکشن بیرون تا چیزای بیشتری بفهمن
سرنوشت این دنیا بستگی به اون شخص داشت
جین کلافه دستی به موهای بستش کشیدوصورتشو درهم کرد
÷دیگه مخم داره رد میده آخه بین این همه موجود چجوری پیداش کنیم نام ؟
نامجون کش وقوسی به بدنش داد وازبین انبوهی کتاب بیرون اومد
$کاری نمونده نکرده باشم حتی تودنیای انسانها هم دنبالش گشتم، نیست جین نیست
÷نه این کافی نیست باید دوباره بگردیم جیهوپ امروز از سرزمین الف ها برمیگرده ،شوگا تودنیای ساحره هاست ومن بهش گفتم برگرده قصر تهیونگ وکوکم رفتن پی مردم عادی بلکه بتونن ازرایحش اونو شناسایی کنن
$هوم امیدوارم بشه پدرم چندماهیه رفته مسافرت بخاطرهمین نمیتونم باهاش ارتباط بگیرم امیدوارم زود برگرده
جین تکخندی زد
÷مطمئن باش چندسالی طول میکشه هیونگ الکی چشات آب نخوره
×هیونگااااااااااااااا
هردو شوکه به تهیونگ وکوکی که نفس نفس زنان روی زمین افتاده بودن نگاه کردن چشون شده بود
$چیه ؟چرا انقدر عجله دارین؟
_پ....پیداش کردیم
$÷چیییییی؟
کوک ازروی تهیونگ بلندشدو دستی به کت بلندش کشید، بعد لبخند خرگوشی تحویل هیونگاش داد
_پیداش کردیم هیونگ
تهیونگ همونطورکه خاک لباساشو میگرفت برگه ای ازجیبش بیرون آورد تا بخونتش که همون لحظه شوگا وجیهوپ ظاهر شدن
€این راسته؟
÷چی راسته؟
یواش روی پیشونیش کوبید
€اینکه اون پیدا شده ؟
نامجون چند قدم جلو اومدو روبروی تهیونگ ایستاد
$نمیدونم ولی جسم میگه آره
#تهیونگ این برگه ،ازکجا اومده ؟
غرور آمیز سرشو بلندکردو لبخند مستطیلی زد
×این نتیجه تحقیقات محلی من وکوکه بخاطرش کلی سختی کشیدیم
÷الان باج میخوای توله؟زود بخون ببینم چیه
ته اخمی کردو بدجنسی زیر لب گفت ،بعد صاف کردن گلوش مشغول خوندن برگه شد
×پارک جیمین پدرش رئیس دهکده جونگده یه دهکده که خاصیت ناپدیدشدن داره وجایی بین کوه هانیانگ وکوآنجوعه
$پس واس همین نت نستیم پیداش کنیم
×خودشم خیلی بین آلفاهای ده معروفه رایحه شکلات وانیلی داره ،پوست سفیدو چشمای عسلیش زبون زده خیلیم لجبازه چیزی از تکنولوژی نمیدونه وپدرش بخاطر پیشگویی اونو مخفی کرده صدای خیلی لطیف وبهشتیش باعث میشه بچه ها بخوابن
تهیونگ بعد خوندن اون نوشته ها نیم نگاهی به هیونگاش انداخت،همشون عمیقا توفکر بودن
جونگ کوک که تا الآن توی حالت شوکش بود گفت:
_آلفاهای اونجا هیکل خوبی دارن چون دورگن(منظورش دورگه ملیته مثلا کره ای آمریکایی) هرچندبه هیکل مانمیرسن
#درسته نمیدونم چرا ازهمین الان میخوام پودرشون کنم
€خب این فقط یه معنی میده اینکه تو حسودی کردی
شوگا ابرویی بالا انداخت وسمت بار کوچیک توی کتابخونه رفت ،لیوانش وازاون ماده سبزرنگ پرکردو برگ نعنایی لبش گذاشت
#اون قراره با ما ازدواج کنه وبچه های مارو داشته باشه طبیعیه عصبانی بشم
ویه نفس اون ماده روکه از زهر مارافعی شاخدار کوهستان درست کرده بود سر کشید
جیهوپ هوفی کشید وروی کتابا نشست
€کی بریم توکارش؟
نامجون متفکر طول و عرض اتاق وطی کرد بعد یه ربع راه رفتن بافکری که به سرش زد هیجان زده سمتشون برگشت
$آخر این هفته چطوره؟سالگرد امپراطوریم هست میتونیم براش کلی هدیه ببریم و...
تهیونگ با عذرخواهی وسط حرفش پریدو جمله ای رو گفت که باعث خشم وعصبانیت اون پنج نفرشد
×هیونگ نمیخواستم وسط حرفت بپرم ولی محض اطلاعت باید بگم امروز قراره یه مسابقه برگزاربشه بین آلفاها هرکی برنده بشه میتونه باهاش جفت شه و...
(کوبیدن روی میز)
÷این امکان نداره اون نمیتونه همچین غلطی بکنه ماکل زندگیمونو نزاشتیم تا آقا راحت باهرکی خواست ازدواج کنه
_هیونگ آروم باش من یه فکری دارم
÷چه فکری؟
_بهتره ماهم تومسابقه شرکت کنیم
جین پوکرنگاش کرد
÷چرا باید تن به این کار بدیم وقتی بدون هیچ کاری میتونیم بیاریمش؟فوقش چندتا فحشمون میده که اونم درست میکنیم اگه نیومد بزور میاریمش اگه بازم نیومد تهدیدش میکنیم که فک نکنم نیاز به این سه مرحله باشه همون اول بادیدن چهره ی هندسامم خام میشه
#بازشروع شد
جین خواست بهش بتوپه که تهیونگ پاپیش گذاشت وعکسی از جیب لباسش بیرون آورد قبل اینکه اون عکسو به هیونگاش نشون بده بوسه ای بهش زدو بعد اونو سمت برادراش گرفت
غرق شده بودن .توی هاله ی عسلی چشماش، لبای قلوه ایش پوست سفیدو موهای ابریشمیش اگه تا قبل دیدن عکس یکم تردید داشتن برای رفتن به اون روستا تردید داشتن حالا دیگه کاملا مطمئن بودن برای اینکار باید بدستش میاوردن حتی به اجبار حتی به زور اون امگای شکلاتی برای خودشون بود

توی هاله ی عسلی چشماش، لبای قلوه ایش پوست سفیدو موهای ابریشمیش اگه تا قبل دیدن عکس یکم تردید داشتن برای رفتن به اون روستا تردید داشتن حالا دیگه کاملا مطمئن بودن برای اینکار باید بدستش میاوردن حتی به اجبار حتی به زور اون امگای شکلاتی برای خودشون بود

Ups! Ten obraz nie jest zgodny z naszymi wytycznymi. Aby kontynuować, spróbuj go usunąć lub użyć innego.

(پارک جیمین کسی که نیومده باعث شد رگ غیرتشون بادکنه)















اینم ازپارت اول😁😁
ببینین به اصرار شماهاگذاشتما گفتین یه پارت بذاری ولت میکنیم وازاین حرفا اینم پارت برین حالشو ببرین❤
راستی تایم آپشم جمعه هاست
امیدوارم دوسش داشته باشین
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Opowieści tętniące życiem. Odkryj je teraz