پارت31

4.4K 671 140
                                    

3روز بعد :

+از سر راهم برین کنار
بادیگاردا درحالت آماده باش و کمی ترسیده به لونا و ملکه سرزمینشون نگاه کردن که مثل یه گرگ وحشی مقابلشون قرار داشت و با هر لحظه گذشت زمان احتمال تیکه پاره شدنشون توسط اون دستای تپل بیشتر میشد
"جناب جیمین لطفا آروم باشین
جیمین نفس حرصی کشید ،بخاطر درد پایین تنش هنوزم نمیتونست درست راه بره و همه ی اینا تقصیر اون جفتای احمقش بود که قرار بود امروز سلاخیشون کنه
+بزارین بهتون هشدار بدم ،یا میرین کنار یا میرینم بهتون خود دانین
محافظای بیچاره که بین دوراهی پادشاها و ملکشون گیر افتاده بودن بدون هیچ حرکتی جلوی اتاق اصلی ایستاده بودن تا مانع ورود جیمین بشن و یکم وقت برای اون 6نفر بخرن
وقت بیشتر برای زندگی کردن تو لحظات پایانی

جونگ کوک از در فاصله گرفت و به هیونگاش نگاه کرد که اوناهم کمی دستپاچه به نظر میرسیدن، اینطور که مشخص بود تهدیدای اون امگای فسقلی زیادی تاثیر گذاربود تا اونارو متوجه اتفاقات ناگوار آینده کنه
_چقدر گفتم بات پلاگ و دربیاریم گوش ندادین الان همونو میکنه تو سوراخ دیکمون
÷اگه اینکارو نمیکردیم که همه چی خراب میشد احمق جون به نظرت اون میذاره دوباره بهش دست بزنیم؟
جونگ کوک چینی به لباش داد و کمی فکر کرد
دست که نمیذاشت هیچ حتی اجازه نمیداد از چند فرسخیش ردبشن
جیهوپ دستی به پیشونی عرق کردش کشیدو وسط سالن ایستاد تا راه حلی پیشنهاد بده بلکه بتونه از خشم آتشین ملکه موچیا نجاتشون بده
€ببینین من میگم بیاین هممون تله پورت کنیم به بعد سوم(دنیای انسانها)یکم که زمان بگذره مطمئنا فراموشش میکنه و میبخشتمون
تهیونگ هیسترکی خندید،انقدر که اشک از چشماش سرازیر شد . وقتی چهره پوکر طورانه بقیه رو دید خندشو خورد و گلوشو صاف کرد
×میدونین چیه؟ حقیقت اینه که ما نمیتونیم از دستش فرار کنیم چه بخوایم چه نخوایم بالاخره باید باهاش روبرو بشیم کامان اون هنوزم یه بیبی کیوته که فقط یخورده عصبانی شده همین
یونگی اشاره ای به در کرد
#اگه منظورت همونیه که بیرون این در سه تا بادیگارد گردن کلفت و به چوخ داده و برای هممون نی چوبی تیز کرده باید بگم تویه اسکل ک*خلی اصلا یه کاری کن تو که انقدر مشتاقی بیا برو بیرون اگه یه تیکه سالم ازت برگشت شجرناممو عوض میکنم اگه جرعتشو نداری انقدر از ماتحت صافت مایه نزار فقط بتمرگ سر جات
×هیونگ ...نیاز نبود دست به تخریب شخصیتی بزنی گوه خوردم
#یه جوری بخور مجبور نشی بالا بیاریش
$یا بس کنین نشد یه بار عین آدم باهم مشورت کنیم هوفف
جین روی صندلی مخصوصش نشست و پاهاشو روی هم انداخت
÷اصلا کی گفت بهش دفاع شخصی یاد بدیم؟
$#×€_خودتتت
شوکه چندبار پلک زد،برای اینکه جلوی آبروریزی و بگیره سریع حرفشو عوض کرد
÷هی من فقط گفتم چندتا حرکت ساده یادش بدیم نه اینکه شمشیر زنی و زنجیر خاردار و صدتا کوفت و زهر مار دیگه هم یادش بدیم
#زهر مارو من یادش دادم
÷مرسی واقعا
(بوممم)
صدای وحشتناکی بود که از بیرون به گوش پادشاهان کیم رسید ارزه به تنشون انداخت .هیچ معلوم هست اونجا چه خبره ؟
_شت زد قصرو ترکوند؟
€گایز به نظرم بهتره یکیمون خودشو فدا کنه
#اگه راست میگی چرا خودت نمیری؟
€من فقط پیشنهاد دادم آروم باش
یونگی میخواست آروم باشه اما استرس واکنش امگا بدجوری با عصاب و روانش بازی میکرد
$من میرم بیرون
بعد لحظاتی که با استرس و ترس سپری شد ،نامجون با ابهت از جاش بلند شدو سمت در رفت نمیتونستن مثل یه بزدل ترسو اونجا بشینن و دست روی دست بذارن تا امگا همشونو یه جا بفرسته اون دنیا ،از طرفی هیچکدومشون دوست نداشتن کسی از اوضاع آشفته قصر باخبر بشه ،چون در این صورت بازم حواشی و شایعات مزخرف پاچه گیرشون میشد
_هیونگ خوبی بودی ...هق
جونگ کوک با گریه ساختگی گفت و سرشو روی شونه تهیونگ گذاشت ،جین جشم‌غره ای به تهکوک دراماتیک رفت و به نامجون نگاه کرد که داشت درو باز میکرد

Our runaway love💘Where stories live. Discover now