پارت 48

2.7K 506 106
                                    

شرایط رفته رفته روبه بهبودی میرفت و حال جیمین بعد گذشت 1ماه خوب و مساعد بود طوریکه بیشتر روزا سر به سر جفتاش میزاشت و وقتی به دنیای انسانی میرفتن بلای جونشون میشد البته هیچ کدوم از اون 6نفر مشکلی با این قضیه نداشتن و خیلیم خوشحال بودن
جفت عزیزشون ،همسر دوست داشتنیشون داشت با آرامش کنارشون زندگی میکرد بدون هیچ ترس ...یا استرسی!هرنیازی داشت فورا برطرف میشد و اگه مشکلی داشت با مشورت هم حلش میکردن و...
خلاصه هر طوری که بود اونا کنار هم خوشحال بودن وهمینطور برای به دنیا اومدن بچه های شیطون و بازیگوششون که امگا رو جون به لب کرده بودن مشتاق!
دیدن اون کوچولوهای وروجک و پاگذاشتن به زندگی جدیدشون میتونست لحظات خوشی و براشون رقم بزنه تا خوشبختی و از زوایای دیگه ای درک کنن و ازش لذت ببرن .بعد پشت سر گذاشتن تمام وقایع تلخ و سخت گذشته و تحمل آتیشی که روی خاکستر سرنوشتشون شعله میکشید ارزش خوشحالی و ملایمت فردایی که بهش امیدوار بودن داشت ...

جیمین بعد انجام ورزشای مخصوص به اتاقش برگشت و مشغول ور رفتن با گوشیش شد
طبق روال روزانش چند تا عکس از حالتهای مختلفش گرفت و اونارو برای جفتاش فرستاد . اونا توی این چند روز حسابی درگیر کاراشون بودن
اداره کردن دو سرزمین توی دو بعد متفاوت سختیهای خودش و داشت که نمونش دور بودن از امگای کیوت و بغلیشون بود، طبق قانونی که بین خودشون گذاشته بودن هیچ کدومشون حق نداشتن وسط کار و مسائل کشور تله پورت کنن یا مخفیانه با جیمین در ارتباط باشن هرچند مورد دوم فقط اسما جز قوانین بود
چون هیچ کدومشون طاقت این و نداشتن که کمتر از 10یا 20دفعه به ملکشون زنگ بزنن
حتی نامجونم با وجود جدیتی که توی این مورد داشت توی دستشویی دست به تلفن میشد و با دیدن چهره ی فریبنده و زیبای امگاش روی صفحه چشماشو روی تمام قوانین میبست و لبهاش و به لبخند عمیقی دعوت میکرد

بعد گذاشتن عکس توی گروه خودشون متنی نوشت و اون برای جفتاش فرستاد
+حس میکنم موهام دارن تغییر میکنن شماهم همین فکر و میکنین ؟

بعد گذاشتن عکس توی گروه خودشون متنی نوشت و اون برای جفتاش فرستاد +حس میکنم موهام دارن تغییر میکنن شماهم همین فکر و میکنین ؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


همگی توی بخشای مختلف دفتر فورا وارد گروهشون شدن و همزمان عکس و سین زدن ،این حرکت باعث تعجب پوزخند مرموزانه امگا شد
حالا که زهرش و ریخته بود میتونست به کارای دیگش برسه ...

Our runaway love💘Where stories live. Discover now