پارت25

4.6K 761 127
                                    

دور دهنشو با دستمال پارچه ای پاک کردو از سرجاش بلند شد
$پاشین دیره
کوک شوکه سرشو بالا آوردو با دهن پر از پنکیکش به نامجون نگاه کرد
_اوه شت
وتند تند مشغول خوردن بقیه غذاش شد چون اگه مثل سری قبل آخرین نفر سوار ماشین میشد، با هیونگاش طرف بود هنوز میتونست جای کفش هوپی هیونگشو روی لپ باسنش حس کنه نمیخواست دوباره مورد عنایت قرار بگیره
جیمین کنجکاو به صندلی پشت سرش تکیه داد ودست به سینه نگاشون کرد
+جایی میرین این وقت روز؟
جین همونطورکه مشغول ور رفتن باموهاش بود گفت
÷مگه الآن چشه؟
+نمیدونم تو بگو ...
اما یهو با افکاری که توی سرش پیچید اخم غلیظی کردو با دست روی میز کوبید ،همین کافی بود تا همشون از جا بپرن وبه ملکه خشمگینشون نگاه کنن
+آره این وقت روز میرین پیش زنای صیغه ایتون نه؟هه جیمین تو چقدر احمقی که شوهرات اینجوری دورت میزنن . شما که سرتون گرم بود چرا منو گرفتین ها؟کوک آدم ندیدی اینجوری منو نگاه میکنی دیکهد؟؟

کل سالن یه یکباره غرق سکوت شد،هیچ کدومشون تا حالا جیمین واین حد عصبانی ندیده بودن و نکته قابل توجه دیگه هم اینه که اون حسودی کرده ،امگای زیباشون بالاخره روشون ادعای مالکیت داشت همین باعث میشد لبخند عریضی بزنن و بهش نگاه کنن
جیمین لپاشو با حرص باد کرد ،اونا نمیفهمن یاچی؟چرا عین اسکولا بهش لبخند میزنن؟انقدر حرفاش خنده دار بود؟
کلافه ازسر جاش بلند شد ،بدون اینکه نگاشون کنه سمت در رفت تا ازش خارج بشه اما با ظاهر شدن یهویی جیهوپ جلوش هینی کشید ویکی زد تو سرش
+چیکار میکنی؟ ترسیدم
جیهوپ بی توجه به درد سرش غرغرای ملکه اون و بغل کردو دوباره سرجاش برگردوند قبل اینکه جیمین بخواد فرار کنه دستاشو دوطرف بدنش گذاشت وگیرش انداخت
شوگا نیم نگاهی به خدمتکارا انداخت وبه دراشاره کرد، همگی با فهمیدن منظور پادشاه ساحره از در بیرون رفتن وبستنش تا بهشون فضا بدن برای خلوت
+هوی میکشمتا
جیمین کیوت گفت مشت کوچولوشو بالا آورد
تکخندی زد بوسه ای روی مشت کوچولوش گذاشت
€من آخرین آرزوم اینه که به دست تو بمیرم پس نگران نباش
#جیمین خودتم میدونی یه درصد از حرفایی که زدی درست نیست مگه نه بیب؟
چشم غره ای بهش رفت وروشو برگردوند
+عع پس یعنی 9\0درصد احتمال داره از اونجاییکه 6تایین میشه اومم نامجون 6ضبدر 9\0چند تا میشه؟
نامجون پوزخندی زدو دست به سینه به میز تکیه زد
$ 4\6
+بیا دیدی از یه درصدم زد بالا اصلا من چرا با شما بحث میکنم فقط باید این خلوت شیطانی وترک کنم همین
اما قبل اینکه تکون بخوره بدن جیهوپ بیشتر بهش چسبید وصورتش توی چند سانتی صورتش قرار گرفت
€بیبی بوی میخوای باهامون بیای؟
#$×_÷چیی؟؟
جیهوپ کلافه هوفی کشیدو به برادراش نگاه کرد
€بیخیال اونقدراهم سخت نیست همسرمون حق داره بدونه شوهراش دارن چیکار میکنن نه؟بالاخره که میفهمه
همه سرا سمت نامجون چرخید، به هر حال تصمیم نهایی با اون بود
با درنظر گرفتن شرایط وبه سری موضوعات بعد چند دقیقه تصمیمشو اعلام کرد
$میبریمش اما باید به یه سری نکات توجه کنه
جیمین نمیدونست چرا انقدر هیجان داره و ذوق زدست با هل دادن جیهوپ توی جاش ایستادومنتظر به نامجون نگاه کرد
+قول میدم همشو اجرا کنم لطفااااا
×اوخ قلبم چقدر تو کیوتی بشر
+بشین سرجات نامجون میخواد حرف بزنه
×ا...اوکی ولی حرفمو پس میگیرم!_!
جیمین لبخند پهنی زد ونامجون ادامه حرفاشو روبه امگا گفت
$هیچی از امگا بودنت نمیگی چون توی اون دنیا تو فقط انسانی، از سرزمینمون حرفی نمیزنی همینطور از ملکه بودنت و پادشاهی ما
نسبتی که باهم داریم وفاش نمیکنی ومیگی برادرزادمونی که برای تعطیلات اومده پیش داییاش و نکته آخر
هوفی کشید
$به هیچ پسر یا دختری نزدیک نمیشی بیب اون موقع بوتیت تاوانشو میده
به اینجای حرف نامجون که رسید ناخودآگاه دستشو روی باسنش گذاشت . هیچی به اندازه اسپنک شدن اونم با دستای پهن ورگدار نامجون نمیتونست درد ناک باشه
سرشو تند تند تکون دادو با تمام شرایط موافقت کرد
جین عینک آفتابیشو ردی چشماش گذاشت ونیشخند جذابی زد
÷بریم تو کارش

کلاه جوجه ای روی سرشو تا پایین موهاش کشید ، از اینکه درخواست جفتاش یا به اصطلاح داییاش و قبول کرده تا حدودی پشیمون بود چون دنیای انسانا خیلی درخشان و ترسناک به نظر میرسید
ماشین جلوی دفتر ریاست جمهوری ایستاد ،نامجون برای اینکه از استرس جیمین کوچولوش کم کنه خم شدو پیشونیشو بوسید
$نگران نباش چیزی نمیشه
جیمین لبخند دستپاچه زدو به رون کوک چنگ انداخت اما اون چیزی نگفت وگذاشت بیبیش استرسشو خالی کنه
با بازشدن در لیموزین نامجون عینکشو از روی سرش پایین آوردو اونو روی چشماش گذاشت،به محض پیاده شدنش از توی ماشین سیلی از خبرنگارا سمتش هجوم بردن و مشغول عکس برداری شدن
"جناب کیم نامجون لطفا به سوالات ما جواب بدین
٪رئیس کیم درسته که میخواین زندگی مردم وهم سطح با طبقه اشراف کنین ؟
^جناب کیم لطفا
جیمین با دیدن وضعیت تو بغل شوگا پریدو سرشو تو گردنش مخفی کرد
+یونگی نمیخوام بیام
یونگی شوکه دستشو پشت کمر جیمین گذاشت ونوازشش کرد
#بیبی الان باید پیاده شیم وگرنه اون خبرنگارای سیریش ازمون عکس میگیرن
+(فین)
جین سعی کرد با حرفاش جیمین وآروم کنه وتهیونگم بهش وعده کلی خوراکی و چیزای گرانبها داد اما انگار اون قصد نداشت از یونگی فاصله بگیره
_هیونگ وقتی بریم تو همه چی آروم میشه ولی باید از این ماشین پیاده شیم
+هق...مرده شور شغل مخفیتونو ببرن که همش دردسره من پیاده نمیشممممم
جیهوپ پشت سرشو خواروند، با خطور فکری از سرش بشکنی زدو صداشو صاف کرد
€وای خدای من یه سوسک گنده پشتته جیمین
جیمین با چشمای درشت شده جیغ کشیدو مثل فشنگ از ماشین بیرون پرید که همه سریع پشت بندش بیرون اومدن تا از حوادث احتمالی جلوگیری کنن
$توضیحات بیشتر و میتونین توی رسانه ها دنبال کنین و...
با حلقه شدن دوتا دست دورکمرش سکوت کردو به پایین خیره شد وقتی چشمای اشکی جیمین ودید اضطراب گرفت
+هق...دایی میشه بریم تو ؟
خبرنگارا دوربینای عکاسیشونو روی جیمین زوم کردن و مشغول عکس برداری و گرفتن فیلم شدن
٪گفت دایی؟؟
^رئیس جمهور داییشه؟
*این یعنی با وزرا و مشاور هم نسبت داره ؟
نامجون اشکای مرواریدی بیبیشو پاک کرد وروی موهاشو بوسید بعدم روبه دوربینها گفت
$متاسفم خواهرزادم زیاد به دایی جذابش عادت نداره و منم تایم زیادی ندارم پس همینجا باهاتون خداحافظی میکنم اما شما میتونین با اون 5نفر مصاحبه کنین
با گفتن این حرف همه به پشت سرشون نگاه کردن و تونستن مچ اون 5نفرو بگیرن که سعی داشتن یواشکی از دستشون در برن
نامجون از بی حواسی مردم استفاده کرد ،با بغل کردن جیمین همراه بادیگاردا وارد کاخ ریاست جمهوری شدو با فداکردن برادراش جون خودشو جوجه کوچولوش و نجات داد










پارت25
ممنون از ابراز همدردیتون من بیشتر کامنتارو خوندم شرمنده که جواب ندادم چون این چند روزی سرم شلوغه همونطورکه گفتم درگیر مراسمم اما بازم ممنونم ازتون دوستون دارم❤

اگه سوالی هم دارین بپرسین چه در رابطه با فیک چه شخصی
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Where stories live. Discover now