پارت9

5K 721 87
                                    

+درعوض تو برام چیکارمیکنی؟
×هرچی بخوای برآوردش میکنم
+ازکجابدونم راست میگی؟
تهیونگ از روی تخت بلندشدو کشو قوسی به کمرش داد
×میتونم باهات پیمان خون ببندم
جیمین هینی کشیدو دستشو جلوی دهنش گذاشت میدونست اگه یه خون آشام پیمان خون انجام بده تا وقتی به قولش عمل نکنه وزیر قولش بزنه درد میکشه ودرآخر حتی ممکنه بمیره ،مسلماًمرگ تهیونگ چیزی نبودکه جیمین میخواست
پاهاشو تکون دادو مشغول بازی با انگشتاش شد
+ن...نمیخوام پیمان خون ببندم
ابرویی بالا انداخت
×چرا؟
+خب...خب اونجوری تو ...آسیب میبینی
×نگرانم شدی؟
لعنتی به زبون وقت نشناسش فرستادو خودشو ازپشت روی تخت پرت کرد
+نمیخوام چیزی بگم
به دنبال این حرف دستاشو جلوی صورتش گذاشت تا تهیونگ لپای گل انداختشو نبینه
ازشدت کیوتی پسر روبروش قلبش عین نارنجک بی ضامن شده بودکه هر لحظه ممکن بود بترکه وازش اکلیل بباره واقعا چجوری همچین موجود خوردنی وتحمل میکردن؟نمیدونست
×باشه عزیزم پس درخواستت وبگو قول میدم انجامش بدم اما بعد اینکه خواستت و برآورده کردم توهم باید درخواستمونو اجراکنی باشه؟
پتو رو تا زیر بینیش پایین کشیدو زیر چشمی به تهیونگ نگاه کرد بعد با تکون دادن سر حرف تهیونگ و قبول کرد
تهیونگ خوشحال از پیروزی که کسب کرده سمت در رفت
×پس من منتظرت میمونم تا خواستت وبهم بگی
اینو بالبخند مستطیلی معروفش گفت و دروبازکرد که همون موقع سنگینی جسم پنج نفر روی بدنش حس کردو روی سرامیکای طلایی رنگ اتاق جیمین افتاد
÷هی جونگ کوک انگشتت رفت توچشمم
کوک با آخ واوخ سعی کرد ازروی جیهوپ پاشه که آرنج نامجون به گردنش اصابت کردو باعث شد دوباره روی اون بیفته
جیمین از جاش بلند شدو نزدیک اون 6برادر روانی ومریض رفت .با دیدن وضعیتشون ازته دل خندید

#هیشش این صدای بهشتی ازکجاست؟
جیهوپ به زور بازوشو از زیر کون کوک بیرون کشیدو باهاش گردن یونگی وسمت جیمین برگردوند که داشت از خنده زمین وگاز میزد
نامجون سریع از روی یونگی بلند شدو تک سرفه ای کرد
$اهم ...زود خودتونو جمع وجور کنین
همشون خجالت زده از روی هم پاشدن
÷پس تهیونگ کو؟
جیهوپ گلوشو صاف کردو به زیر جین اشاره کرد
€اگه ماتحتتو تکون بدی اون بیچاره یه نفس راحت میکشه
جین زودی ازجاش بلند شد،تهیونگ با ولع هوارو وارد ریه هاش کرد وجیمین داشت ازخنده غش میکرد
_هی خیلی بدجنسی
کوک با دلخوری گفت وجیمین اشک گوشه چشماشو پاک کرد
+ب(خنده)ببخشید نمیتونم جلو خندمو بگیرم
#پس انقدر بخند بترکی
+همینکارومیکنم
جین در یه چشم بهم زدن پشت جیمین ظاهر شدو باگرفتن شونش مجبورش کرد بایسته
اخم ریزی کردو ازجین خواست ولش کنه اونم بدون اینکه چیزی بگه ولش کردواینبار سکوت توی اتاق حکم فرما شد
جیمین وقتی دید هیچکس چیزی نمیشه نفس عمیقی کشیدو سکوت اتاق و شکست
+نمیدونم تا کجای حرفای من وتهیونگ وشنیدین وباید بگم من درخواستشو قبول کردم
÷#€$چییی؟؟
کوک گیج به هیونگاش نگاه کرد
_چرا تعجب کردین ما که ول حرفاشونو شنیدی...اوخخخ پهلوم
یونگی با تک خند عصبی دستی به پهلوی کوک کشید تا بیشتر ازاین لوشون نده
#ندیدمت دهن لق
$باشه...پس درازای اینکه امگای ما بشی چی میخوای ؟
نامجون همونطورکه به در تکیه داده بود گفت وهمه منتظر به جیمین نگاه کردن
+من میخوام برم روستامون ،این حق ودارم که پدرم وببینم مگه نه؟
÷راستشو بگو میخوای اون آلفای عوضی وببینی؟
باحرف جین دستشو مشت کرد ،هیچ کس حق نداشت به آلفاش حرفی بزنه
+اونش دیگه یه خودم ربط داره اگه میخواین قلبمو بدست بیارین باید درخواستم و قبول کنین
همشون لحظه ای به فکر فرو رفتن ،بدست آوردن قلب جیمین براشون از محالات بود اما اگه به خواستش عمل میکردن شاید میتونستن خودشونو توقلبش جا کنن

بعد یه ربع هر شیش نفر سمت جیمین رفتن تا نتیجه جلسه شیش نفرشون و اعلام کنن
$باشه میتونی بری اونجا
جیمین باخوشحالی ازجاش بلندشد وبدون اینکه فکری بکنه محکم نامجون و به آغوش کشید
+مرسی مرسییییی
نامجون آب دهنشو صدا دار قورت داد ،برای اینکه ضایع نباشه دستاشو دورکمر جیمین حلقه کردو متقابلا اونو به آغوش کشید
یونگی مثل همیشه با غرغر ازشون خواست ازهم فاصله بگیرن چون واقعا داشت حسودیش میشد
جیمین با خجالت از نامجون فاصله گرفت ولبخند دستپاچه ای زد
+معذرت میخوام یکم ...اوم هیجان زده شدم
نامجون دستی به کرواتش کشیدو طوری وانمود کرد انگار چیزی نشده اما هنوز گرمای بدن جیمین وروی تنش حس میکرد
$م...موردی نیست
+میشه همین الان بریم؟
€آره چرا نشه
لبخند حلالی زد
+ممنون
وبا اینکارش قلب اون چند نفر بار دیگه ترکید
اگه جیمین میدونست قراره با چی روبروبشه شاید هیچوقت این درخواست ونمیکرد

پارت 9
ادیت نشده
میدونم این پارت خیلی کم بود شرمنده اگه بتونم بازم آپ میکنم
راستی عیدتونم پیشاپیش مبارک😊
💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘💘

Our runaway love💘Where stories live. Discover now