پارت57

2.3K 445 36
                                    

#داری میگی ایست قلبی داشته؟
$درسته
یونگی دستش و روی شقیقش فشرد و چشماش و بست. شوک این اتفاق غیر منتظره به قدری بود که تاب و توان هر کاری و ازش میگرفت
جین با اخم از روی صندلی بلند شد
÷چطور این اتفاق افتاد ؟
$منم هنوز نمیدونم اماچیزی که مشخصه اینه که قرار نیست دیگه هیچوقت همچین اتفاقی بیفته به علاوه جیمین الان خیلی ترسیده باید یه کاری کنیم اون نباید بیشتر از این توی نگرانیاش غرق بشه
€میگی چیکار کنیم؟دو هفته گذشته و اون هنوزم برخورد سردی باهامون داره هممون سعی کردیم به یه نحوی بهش نزدیک بشیم اما ...انگار قرار نیست مثل دفعات قبل به این راحتیا بخشیده بشیم
نامجون سری به معنای تایید تکون داد و دستاش و توی هم قفل کرد
$من برای حل این مشکل یه نقشه خوب دارم
×چه نقشه ای ؟
تهیونگ با تعجب پرسید و باعث کنجکاوی بقیه برادراش شد
÷خب ؟
$باید بریم مسافرت
تصمیم یهویی لیدر پادشاها ایده خوبی به نظر میرسید و تایید همشون و به همراه داشت اما این موضوع میتونست کاری کنه قلب شکسته امگاشون ترمیم بشه؟
_هیونگ تو مطمئنی این جواب میده؟
نامجون یکی از پاهاش و روی اون یکی انداخت و سرش و بالا آورد
$نه مطمئن نیستم اما امتحانش هیج ضرری نداره تازه این سفر بهونه خوبیه تا اون بتونه بهتر بشناستمون
_بچه ها چی؟
$فکر اونجاش کردم، پدر وانگ و پدر شیائو حواسشون به همه چی هست من از این بابت نگران نیستم
میشد رضایت و از سکوت طولانی مدتشون تشخیص داد ،اگه قرار بودن ته این مسیر دوباره قلب امگا رو به تسخیر عشقشون دربیارن مخالفتی با تصمیم نامجون نداشتن
هیونگشون تصمیمی نمیگرفت که به ضررشون تموم بشه ، در واقع اوناهم مثل همسرشون دچار سردرگمی شده بودن باید این فاصله لعنتی و با حضور خودشون کنار جیمین پر میکردن
گذر زمان میتونست کاری کنه قلب جیمین تبدیل به سنگی سخت و نفوذ ناپذیر بشه ،پس زده شدن محبتاشون نتیجه ای بود که این دوری و قهر باعثش میشد و این چیزی نبود که اونا میخواستن
÷پس مقدماتش و فراهم کنین
جین رو به افراد حاضر در اتاق گفت که اونا با اطاعت از پادشاهشون اتاق و ترک کردن

+سفر؟
کوک سری به نشونه تایید تکون داد
_درسته قراره یه هفته کامل و باهم بگذرونیم شایدم بیشتر
+دلیل خاصی براش وجود داره ؟
کوک زبونش و توی لپش فرو کرد و لیوان نوشیدنی و از دست جیمین گرفت و اون و روی میز گذاشت تا دستای خودش و جایگزین کنه
بعد گرفتن دستای همسرش لبخندی به قیافه گیج و بامزش زدو با ملایمت تمام پیشونیش و بوسید و مجدداً به چشمای منتظرش نگاه کرد
_میدونم این اواخر مشکلات زیای برات درست کردیم. وظیفه ای که به عنوان شوهر و جفت داشتیم به خوبی انجام ندادیم و تو رو رنجوندیم این سفر قراره یه بهونه برای کنار هم بودنمون باشه
+ولی ...بچه ها
قبل اینکه حرف جیمین تموم شه جونگ کوک ادامه داد
_قرار پدر وانگ و پدر شیائو بیان اینجا اونا حواسشون به همه چی هست، لطفا قبول کن !بخاطر بچه ها
جیمین مردد نگاهش و بین چشمای ملتمس آلفاش و دستایی که توسط اون فشرده میشد چرخوند
نیاز به استراحت داشت، زمان مناسبی برای برگردوندن آرامش به قلب درمونده و شکستش بود و به علاوه فرصت خوبی برای فکر کردن به رابطشون و گرفتن یه تصمیم منطقی برای ادامه داشتن و طولانی بودنش
جیمین توی این مدت فهمیده بود که هزینه کردن عشقش به پای اون 6نفر تنها کاریه که میتونه به بهترین نحو ممکن انجامش بده
از دوست داشتنشون پشیمون نبود، به هیچ وجه اما این دوری برای مستحکم تر کردن دیواری که باعشق چیده شده لازم و ضروری بود

Our runaway love💘Where stories live. Discover now