پارت51

2.8K 534 174
                                    

جیمین:

سنگینی غیر عادی روی سینم حس میکنم که علتش و نمیدونم ،شاید باز کردن چشمام ایده خوبی برای فهمیدنش باشه اما من هنوزم خستم...
توی مدت کوتاهی که خواب بودم بدترین کابوس زندگیم و دیدم !گذشته تاریکم ،بُعد هیولایی جفتام و از همه بدتر مرگ بچه هام ...نمیدونم چقدر اشک ریختم و گریه کردم برای تمام سختی های مسیری که جلوی راهم قرار داشت

1سال؟! شاید زمان زیادی برای ما نباشه اما درسای بزرگی به 7نفرمون داد و من فهمیدم حتی عمیق ترین و طولانی ترین عشق و احساس دوست داشتن بین زوجین با یه خطای نابخشودنی از هم گسسته میشه و تهمت و بی اعتمادی تنها دلیلیه که میتونه قلب یه نفر و بشکونه
من ساعت ها گریه کردم و اشک ریختم تا بالاخره تموم بشن ،میخواستم از خوابی که کابوسای سیاهم و جایگزین رویاهای درخشانم میکردن بیدارشم اما جرعت باز کردن دوباره چشمام و نداشتم ...

اگه همش یه خواب بوده باشه چی؟اگه ...اگه من هنوزم به عشق و علاقه ای که سزاوارشم نرسیده باشم چی؟یعنی ممکنه همه اون اتفاقات یه توهم بزرگ از آرزوهای قلبیم باشه که هیچوقت بهشون نرسیدم؟
نه !این امکان نداره میتونم توی وجودم حسش کنم
اما تنها چیزی که الان بهش نیاز دارم عبور از تاریکیه
هرچقدر خوابیدم بسه...وقتشه پیش خانوادم برگردم
دیگه نمیتونم بیشتر از این دوریشون و تحمل کنم

€حالش خوبه؟
نامجون با اخم پارچه خیس و روی پیشونی جفتش گذاشت و مخاطب برادرش گفت
$نمیدونم چرا تب کرده ولی از چشمای خیسش میشه فهمید که داره کابوس میبینه
جین لیسی به لباش زد و دست جیمین و بین دستاش فشرد و با ملایمت تمام سعی کرد بیدارش کنه

÷عزیزم؟موچی خوشگلم؟نمیخوای چشمات و باز کنی؟

پلکاش روی هم فشرده شد و ناگهان نفس عمیقی کشید که باعث نگرانی جفتاش شد ،اما باز شدن چشماش خیلی زود اضطراب اون 6نفر و برطرف کرد
$جیمینا خوبی؟
جیمین آب دهنش و صدا دار قورت داد و از بین چشمای نیمه بازش صورت رنگ پریده جفتاش و از نظر گذروند
+من ...چم شده ؟
تهیونگ که طرف دیگه ای از تخت و تصاحب کرده بود بوسه ای روی گونه همسرش گذاشت و با لبخند گفت

×چیزی نیست، بدنت یکم ضعیف شده باید بیشتر استراحت کنی
_حق با تهیونگه بیب لازم نیست نگران چیزی باشی
سری به نشونه تایید تکون داد ،خواست دوباره چشماش و ببنده که با یاد آوری موضوعی بهت زده به جفتاش چشم دوخت
+ب...بچه ها !؟
€جاشون امنه آرمی پیششونه
+حالشون خوبه ؟
#البته! فعلا روی خوب شدن تمرکز کن هیج کدوممون دوست نداریم تو رو اینطوری ببینیم
جیمین لبخندی زد
+عذاب وجدان دارین؟
÷خیلی زیاد
خنده بی صدایی کرد و خمیازه ای کشید ،حرارت غیر عادی بدنش و سرگیجه ای که داشت بهش اجازه باز نگه داشتن چشمای خواب آلودش و نمیداد، پس برای بار چندم پلکاش و روی هم گذاشت تا کمی استراحت کنه
تهیونگ حالت غمگینی به خودش گرفت و موهای طلایی رنگ معشوقش و نوازش کرد
× از این به بعد روی دیکم سیمان میکشم که دیگه همچین اتفاقی نیفته
÷دور تا دورشم آجر بچینی عین دسته تی از وسطش میزنه بیرون
+خوابم مثلا
جیمین عین بچه ها توی خواب غر غر کرد و با غنچه کردن لبهاش همشون و ساکت کرد

Our runaway love💘Où les histoires vivent. Découvrez maintenant