پارت 37

4K 631 126
                                    

^تو باید تقاص پس بدی
+نه ...من کار اشتباهی نکردم
^باید بخاطر گناهات مجازات بشی
+لطفا...دست از سرم بردارین
جیمین فریاد کشید و دستاشو روی سرش گذاشت ...نمیدونست چطور توی همچین جنگل تاریک و ترسناکی گیر افتاده که هیچ راه فراری توش وجود نداشت، همه امیدش جفتاش بودن تا اونو از این وضعیت خفقان آور نجات بدن
دستی روی شونش نشست ،آب دهنشو صدا دار قورت دادو آروم سرشو بالا آورد
*چطور تونستی منو ول کنی!!!
با دیدن صورت خونی و چشمای به خون نشسته کایهو ترسیده جیغ بلندی کشیدو همون لحظه از خواب پرید
دستشو روی قلبش فشار داد ،کابوسی که توی خواب دیده بود بی تفاوت به واقعیت نبود
چشماشو با خیال راحت بست و سرشو روی بالش گذاشت
+این فقط یه خواب بود جیمین نترس
با خودش زمزمه کرد و نفسای عمیقی کشید ،بدنش هنوز میلرزید و ترس و استرس صاحبش و یاد آور میشد
خواست دستشو روی شکمش بزاره که متوجه موضوع غیر عادی شد
دستشو به آرومی باز کرد،در کمال تعجب یه انگشتر خونی توی دستاش بود ...
همون انگشتری که قرار بود برای ازدواج به کایهو بده
اما چطور سر از اینجا در آورده بود ؟؟
این قضیه خیلی مشکوک به نظر میرسید ،حتما حقیقتی پشت ماجرا بود .شاید ...شاید حتی خوابی که دیده بود یه هشدار از آینده بود تا حواسش و جمع کنه
خطری تهدیدش میکرد که میتونست زندگیش و تحت تاثیر قرار بده و جفتاش و توی دردسر بندازه
باید هشیار میبود و این قضیه رو با جفتاش در میون میزاشت ...شایدم نه ،نیاید سر یه خواب مسخره اونارو نگران میکرد

گوشیش و از روی میز برداشت و بعد یکم مکث شماره جیهوپ و گرفت ،اون معمولا زود تر از بقیه تلفنش و جواب میداد اونم توی ثانیه اول
€الو
+هوپی کجایی
€عزیزم من شرکتم، چیزی شده؟
+نه فقط حوصلم سر رفته
€ نیم ساعت دیگه کارمون تموم میشه بعدش میایم پیشت
لبخند محوی زدو سرشو به معنای تفهیم تکون داد
+باشه پس منتظرتونم

بعد قطع کردن تلفن از تخت پایین رفتم بهتر بود یه دوش سبک میگرفتم تا یکم آروم شم
راجب این قضیه ،فعلا به هیچکس چیزی نمیگم اما باید علتشو کشف کنم ...
لباسمو درآوردم ،بعد پر کردن وان آروم واردش شدم و از گرمای لذت بخشش هومی کشیدم به این میگن زندگی
جیمین حتی تو خواباتم همچین رویایی نمیدی حالا ببین !همه چی عوض شده تو یه امگای معمولی از یه دهکده دور افتاده شدی ملکه کل سرزمین افسانه ای
که پادشاهاش برات هر کاری میکنن و مردمش بهت احترام میذارن اگه این پیشرفت نبود پس چی بود ؟؟
(خرشانسی🙂)
کل وان و پر کف کردم و یکمشو روی شکمم ریختم که برآمدگیش از آب بالا زده بود .یعنی قراره تا چند ماه آینده مثل یه فیل چند صد تنی بشم؟؟؟حتی تصورشم باعث میشد تنم مورمور شه امکان نداره بتونم باهاش کنار بیام اصلا همش تقصیر اون دیکهداست میمردین یکی میکاشتین؟؟حتما میخواستن تیم ورزشی راه بندازن وگرنه دلیل دیگه ای نمیتونم براش پیدا کنم
سرمو به دوطرف تکون دادم و آهی کشیدم
+بیخیال مینی کی و سرزنش میکنی ؟خودتم میخواستیش کرمو
€بیبی
مثل برق از جام پریدم و ترسیده به شخص کنار وان نگاه کردم که با جیهوپ روبرو شدم .دستاشو به معنای تسلیم بالا برده بود و سعی داشت جلوی خندشو بگیره
حرصی نفسم و بیرون فوت کردم اینا تا منو نکشن ول کنم نیستن
+اینجوری میای سر وقت یه امگای باردار؟؟؟؟
چهره ناراحتی به خودش گرفت و ادای آدمای مظلوم و در آورد
€منو ببخش عزیزم خیلی دلم برات تنگ شده بود میخواستم سوپرایزت کنم
هوفی کشیدم،با کمکش از توی وان بیرون اومدم و خیلی یهویی بوسه ای روی گونش گذاشتم تا از دلش در بیارم هر چند میدونم ناراحت نشده

Our runaway love💘Where stories live. Discover now